معنی کلمه دوآتشه در لغت نامه دهخدا
- نان دوآتشه ؛ نان که خوب پخته و برشته شده باشد. دوتنوره. ( یادداشت مؤلف ).
|| هر چیزی که دو مرتبه تقطیر شده باشد. ( ناظم الاطباء ).
- عرق دوآتشه ؛ عرق شرابی که دو مرتبه تقطیر کرده باشند. ( ناظم الاطباء ). شرابی که مکرریا دو نوبت کشیده باشند. ( آنندراج ). || گل دوروی. قسمی گل سرخ. ( یادداشت مؤلف ). || هر چیز زوردار و قوی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دوروی شود. || کنایه است از کسی که سخت طرفدارمتعصب فرقه یا مذهب یا مسلکی باشد: یکی از پیروان دوآتشه میرزا حسین علی بها، شیخ علی اکبر شهمیرزادی بود. ( یادداشت مؤلف ).