دم خوردن

معنی کلمه دم خوردن در لغت نامه دهخدا

دم خوردن. [ دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) فریفته شدن و فریب خوردن. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). فریب خوردن. ( غیاث ) ( آنندراج ). کنایه از فریفته شدن باشد. ( انجمن آرا ) : این دم بخورد و این عشوه بخرید و نقد به نسیه بفروخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- دم کسی ( کسانی ) را خوردن ؛ فریفته او شدن. فریب او را خوردن. به فریب او فریفته شدن. ( یادداشت مؤلف ) : اشتر بیچاره دم ایشان چون شکر بخورد. ( کلیله و دمنه ).
حوری ازکوفه به کوری ز عجم
دم همی داد و حریفی می جست
گفتم ای کور دم حور مخور
کاو حریف تو به بوی زر تست
هان و هان تا زخری دم نخوری
ور خوری این مثلش گوی نخست.خاقانی.عارفانه بزی اندر ره شرع
از اباحت دم فرغانه مخور.خاقانی.ز بس دم تو که خوردم به نای می مانم
که در میانه دقم پدید شد آماه.نجیب الدین جرفادقانی.ابوموسی دم او بخورد و بواسطه کبر سن ابوموسی اشعری اول خطبه تشبیه به انگشتری کرده علی را از خلافت معزول کرد. ( تاریخ گزیده ).
تا بدانی که بد نباید کرد
دم دیو ستم نباید خورد.؟ ( از المضاف الی بدایع الازمان ).به منزل کی این بار می برد دل
دم مصلحت گر نمی خورد دل.ظهوری ( از آنندراج ).|| نفس راست کردن. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). || حرکت نمودن. ( ناظم الاطباء ). || آسوده شدن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه دم خوردن در فرهنگ معین

(دَ. خُ دَ ) (مص ل . ) فریب خوردن .

معنی کلمه دم خوردن در ویکی واژه

فریب خوردن.

جملاتی از کاربرد کلمه دم خوردن

ز آرزوی ما که شده نو بر او گندم خوردن به یکی جو بر او
از بهشت جاودان آورد آدم را برون تا چه با اولاد آدم خوردن گندم کند
غم عمر تلف گردیده تا کی بایدم خوردن ز هر امروز شامی دارد استقبال دوش من
سیر آمدم از غم دمادم خوردن وز بس غم گونه گونه در هم خوردن
چو حوّایت گرفتی کافری تو ز گندم خوردن اینجا غم خوری تو
من به گندم خوردن از خلد برین بیرون نرفتم دانۀ خال تو رخت افکند در این خاکدانم
بلی باید بدن را در راه خدا به منزله مرکب داند در راه حج، همچنان که مقصود از تهیه ضروریات مرکب محافظت آن است از برای اینکه آدمی را به مقصد برساند نه پرورش و لذت بردن آن همچنین باید مقصود از اکل و شرب و لباس و سکنی، محافظت بدن باشد به جهت عبادت خدا و بندگی او پس به قدری که محافظت، بر آن موقوف است اکتفا نماید، نه آنکه مقصود تن پروری و تنعم باشد و اگر لذتی بر آن مترتب شود ضرر ندارد بعد از آنکه مقصود بالذات نباشد و بدان که شکی نیست که تحصیل زیادتر از قدر آنچه آدمی به آن محتاج است، و نگاه داشتن فاضل بر آنچه رفع احتیاج را می کند، منافی مرتبه زهد است و اما آنچه به آن احتیاج است و در اکل و شرب و لباس و سکنی و اثاث الدار و زن، و فی الجمله جاهی که دفع ظلم و ستم از خود کند منافات با زهد ندارد، و لیکن از برای آنها نیز مراتبی چند است و بعضی از علمای اخلاق گفته اند که غایت زهد در خوراک، آن است که زیاده از قوت شبانه روزی را نگاه ندارد، چنانچه زیادتی داشته باشد به مستحقین بذل کند و آن را هم نان جو قرار بدهد نهایت زهد خواهد بود و لیکن بعضی اوقات نان گندم خوردن، بلکه یک نان خورش نیز ضمیمه آن نمودن، به شرط آنکه از چیزهای بسیار لذیذ نباشد بلکه بعضی وقتها گوشت نیز تناول کردن با زهد منافات ندارد.
ز عین لعنت آید تا بر تو بگندم خوردن آید رهبر تو