دعوا کردن

معنی کلمه دعوا کردن در لغت نامه دهخدا

دعوا کردن. [ دَع ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، سخنان درشت گفتن. پرخاش کردن. سرزنش کردن. رجوع به دعوا شود. || نزاع کردن. ستیزه کردن. چاقو و کارد و چماق کشیدن و حریفان را زدن. این اصطلاح بین جاهلان و مشدیها و زورخانه کاران رواج دارد و کسی که در این کار دستی داشته باشد او را «دعوایی » و «دعواکن » و نزاعهای اسمی ومشهور او را «دعوا» نامند. ( فرهنگ لغات عامیانه ).

معنی کلمه دعوا کردن در فرهنگ فارسی

در تداول عوام سخنان درشت گفتن .

معنی کلمه دعوا کردن در ویکی واژه

litigare

جملاتی از کاربرد کلمه دعوا کردن

لیلی به آسوکا برچسب شریک رسمی تیم لیلی را داد و منظورش این بود که نفر اول این گروه لیلی است؛ اما آسوکا ناراحت شد و با مشت به پشت لیلی زد و گفت که نفر اول گروه آسوکا است. دوباره آسوکا و لیلی سر این موضوع با هم دعوا کردند و در هیچ‌یک از نسخه‌های تکن نتوانستند تا آخر کار با هم دوست بمانند.