معنی کلمه دسکره در لغت نامه دهخدا
به کهپایه دارم یکی دسکره
که بر دست کاریش باد آفرین.حکیم نزاری ( از جهانگیری ).|| مخفف دستکرد و دستکرده یعنی قلعه و حصار. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || معبد نصاری. ( منتهی الارب ). صومعه. ( از اقرب الموارد ). || زمین هموار و برابر. ( منتهی الارب ). ارض مستوی. ( از اقرب الموارد ). || میخانه. ( منتهی الارب ). || خانه های عجمیان که در آن شراب و ملاهی باشد یا بنائی است مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد و «شطار» و خبیثان در آن گرد آیند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گویند بنایی است شبیه قصر که اطراف آن خانه هایی است پادشاهان را. ( از اقرب الموارد ). بنائی بر هیئت قصری که در آن خانه هاست خدم و حشم را و قریه محصنه ای نیست. ( از مجمع البحرین ). ج ، دَساکر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
دسکرة. [ دَ ک َ رَ ] ( اِخ ) شهری است از عراق عجم. ( جهانگیری ) ( برهان ). شهری بوده در عراق عرب نزدیک دجله فیمابین بغداد و واسط و آنرا شهروان میگفتند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). پایتخت خسروپرویز در ساحل رود دیالمه به شانزده فرسنگی شمال شرقی بغداد. هرقل در 622 م. پس از شش جنگ متمادی با ایران بدانجا دست یافت و شهر را تاراج و ویران کرد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). قریه ای در عمل طربق خراسان در نزدیکی شهر آبان ( و شهر آبان در شرقی بغداد بوده است ) و موسوم است به دسکرةالملک چون که هرمزبن اردشیربن بابک اغلب اوقات اینجا را برای خود اقامتگاه قرار میداد به این مناسبت نام فوق را به آن داده اند. فعلاً هم آثار صنادید عجم در آنجا پدید است. ( از معجم البلدان ). دهی است نزدیک شهر آبان ، از آن ده است احمدبن بکرون شیخ خطیب بغدادی. ( منتهی الارب ) : هرقل روم را صافی کرد و فرخان از روم هزیمت شد و هرقل بیامد از پس فرخان و با ملک عجم بگریخت و به دسکره آمد و آنجا حصاری بود بزرگ و استوار... و در سواد عراق شهری از آن بزرگتر نبود. ( تاریخ طبری از جهانگیری ).