معنی کلمه دستره در لغت نامه دهخدا
پشت خوهل و سر تویل و روی بر کردار نیل
ساق چون سوهان و دندان بر مثال دستره.غواص ( از فرهنگ اسدی ).با دوات و قلم و شعر چه کار است ترا
خیز و بردار تش و دستره و بیل و پشنگ.بوحنیفه اسکافی.این ترب را اگر بدوانی تو فی المثل
بر دست اره ریزد دندان دستره.سوزنی.کاین ترب را به دستره خواهم اگر برید
دندانها بریزد از روی دستره.سوزنی.از شکرینی که هست بهر بخائیدنش
لب همه دندان شده است بر مثل دستره.مولوی ( از جهانگیری ).او را آوازی بود چون آوازه دستره که در چوب افتد. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 132 ).