دزدانه

معنی کلمه دزدانه در لغت نامه دهخدا

دزدانه. [ دُ ن َ / ن ِ ] ( ق مرکب ) منسوب به دزد، بطوردزدی. ( ناظم الاطباء ). چون دزدان. دزدکی :
آن یکی بررفت بالای درخت
می فشاند او میوه را دزدانه سخت.مولوی.و رجوع به دزدکی شود.
- امثال :
دزدانه درو دیده که دردانه اسیر است ؛ و سبب آن چنین بود که رسم است زنان دردانه یا ظرف ریزه بقدر استطاعت به موهای سر بندند بزعم آنکه اگر کسی چشم بد کند آن دردانه یا ظرف ریزه خود بخود از هم شکند وصاحبه خود را از آسیب عین الکمال محفوظ دارد، هرگاه کسی درصدد اضرار بود و نتواند ضرر رساند این مثل گویند. ( آنندراج ) :
دل در شکن طره جانانه اسیر است
دزدانه درو دیده که دردانه اسیر است.آقارهی شاپور ( از آنندراج ).

معنی کلمه دزدانه در فرهنگ عمید

۱. مانند دزدان.
۲. (قید ) نهانی، دور از چشم کسی، یواش و بی سروصدا، دزدکی.

معنی کلمه دزدانه در فرهنگ فارسی

بطور دزدی دزدکی .
منسوب به دزد . چون دزدان .

جملاتی از کاربرد کلمه دزدانه

دیو دزدانه سوی گردون رود از شهاب محرق او مطعون شود
دزدانه در آمد از درم دوش افگنده کمند زلف بر دوش
گر دمی منکر شود دزدانه روح در ادای شکرت ای فتح و فتوح
آن یکی می‌رفت بالای درخت می‌فشاند آن میوه را دزدانه سخت