دریافتنی

معنی کلمه دریافتنی در لغت نامه دهخدا

دریافتنی. [ دَرْ ت َ ] ( ص لیاقت ) قابل دریافتن. درخور اعتنا و توجه و فهم و درک و تدارک و تلافی و جبران :
دریافتنی است غور این کار
برتافتنی است جور این بار.نظامی.و رجوع به دریافتن شود.

معنی کلمه دریافتنی در فرهنگ فارسی

دریافته شده . مقابل پرداختنی

جملاتی از کاربرد کلمه دریافتنی

الآیة میگوید مؤمنان و گرویدگان راست می‌شنوند و بسزا می‌بینند، و بیمار دلان عیب می‌جویند و نادریافتنی می‌پرسند، مؤمنان میدانند که این مثلها دلها را چون آئینه است رویها را چنانک در آئینه نگرند هر چه در وی است بینند، دلهای ایشان درین مثلها نگرد هر چه غیب است و بودنی بچشم دل به بینند، یقین ایشان در غیب پدید آید و ایمان بیفزاید و بیمار دلان را شور دل بیفزاید. پس ربّ العالمین خبر داد این دریافت جز دانایان و زیرکان را نیست وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ.
پس گوییم : چو ظاهر کردیم که خدای تعالی به نهادن قوت جاذبه و قوت دافعه اندر جسد ما، مر ما را همی گوید: غذای بکشید و ثفل را دفع کنید، پیدا آمد که به نهادن قوت سامعه اندر ما، ما را همی گوید: بشنوید، و به قوت حافظه همی (گوید:) یاد گیرید، و به قوت ذاکره همی گوید: مر شنونده و یاد گرفته را یاد کنید. آن گاه گوییم که چو این قوت ها اندر جملگی خلق بود، واجب آید که خدای بدین آفرینش همی گوید مر جملگی خلق را که بشنوید چیزی که آن بشنودنی است و آن شنودنی اندریافتنی و یادگرفتنی و یادکردنی است. و چو همه مردمان به دلیل این قوت ها که مر نفوس ایشان راست از آفرینش بدان شنودنی حاجتمندند، گوینده آن گفتار جز آفریدگار نباشد. پس درست کردیم از راه آفرینش که واجب است از حکم عقل که آفریدگار عالم با مردم سخن گوید بیرون از دیگر جانوران. و این خواستیم که بیان کنیم.
گفتند یکی طبیبی است کرمانی و دیگری منجمی است یونانی، امروز میقات مجادله و میعاد مقابله ایشانست، گفتم مرا بدین کار شتافتنی است و این غنیمت دریافتنی، پس بسپردن آن صف رائی کردم و خود را درصدر جائی دادم.
قوله تعالی: یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الآیة... معنی تسبیح تقدیس است و تنزیه، و تقدیس آنست که: خدای را جلّ جلاله از صفات ناسزا و نعوت حدثان منزّه و مقدّس دانی پاک از نقص، دور از وهم، بیرون از عقل، قدّوس از قیاس موصوف نه معلول، معروف نه معقول، پیدا نه مجهول. و چونی وی نه معلوم، عقل در او معزول و فهم در او حیران، هستی دیدنی او را ذات و صفات است پذیرفتنی، نه دریافتنی و شنیدنی و کیف او نه دانستنی. میگوید: هفت آسمان و هفت زمین و هر چه در آن خدای را تسبیح میکند و او را بپاکی و بی‌همتایی می‌ستاید از خلق پذیرفتن و استوار گرفتن درخواست، نه دریافتن و دانستن آن نمیخوانی که اللَّه گفت جلّ جلاله: وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ شما تسبیح آسمان و زمین و آب و آتش و باد و خاک و کوه و دریا و همه جانور و بیجان در نیابید ایمان بآن واجب کرد و خلق را از دریافت آن نومید کرد. چون مخلوق را بعقل در نمی‌یابی بعقل محض در ذات و صفات اللَّه چه تصرّف کنی؟ ظاهر می‌پذیر و باطن می‌سپار و بمراد خدا بازگذار و سلامت بیاد دار و بدانکه اللَّه جلّ جلاله در بیست صفت از بیست صفت منزّه است و پاک در احدیّت از شریک و انباز پاک، در صمدیّت از دریافت پاک، در اوّلیّت از ابتدا پاک، در آخریّت از انتها پاک، در قدم از حدوث پاک، در وجود از احاطت پاک، در شهود از ادراک پاک، در قیمومیّت از تغیّر پاک، در قدرت از ضعف پاک، در صبر از عجز پاک، در منع از بخل پاک، در انتقام از حقد پاک، در جبروت از جور پاک، در تکبّر از بغی پاک، در منع از بخل پاک، در انتقام از حقد پاک، در جبروت از جور پاک، در تکبّر از بغی پاک، در غضب از ضجر پاک، در صنع از حاجت پاک، در کید از غرور پاک، در حیا از ندم پاک، در مکر از حیلت پاک. در تعجّب از استنکار پاک، در بقا از فنا پاک. اینست صفات خالق‌ بی ضدّ و ندّ، بی شبیه و بی نظیر. و صفات مخلوق اینست که: اضداد آن را قرین است با حیات او ممات، با قدرت او عجز، با قوّت او ضعف، با منع او بخل، با غضب او ضجر، با مکر او حیلت، با انتقام او حقد تا بدانی که کرده چون کردگار نیست و صفات خالق چون مخلوق نیست، و خدای را در ذات و صفات و کبریا و عزّت مثل و مانند نیست لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.
رمزی‌ست حدیث عشق، دریافتنی این رشته نیامد ز ازل، تافتنی