معنی کلمه درویزه در لغت نامه دهخدا
جامه درویزه در آتش نهاد
خرقه پیروزه را زنار کرد.عطار.فروغت در کدامین خاک پیوست
که نز درویزه خورشید و مه رست .امیرخسرو ( از جهانگیری ).- درویزه کردن ؛ تکدی کردن : درویشی را شاگردی بود برای او درویزه می کرد روزی از حاصل درویزه او را طعامی آورد و آن درویش بخورد. ( فیه مافیه چ فروزانفرص 121 ).
|| در مورد زیر درویزه ظاهراً به معنی حجره و خانقاه بکار رفته ولی در کتب لغت به این معنی دیده نشد : بر پهنای مسجد رواقی است و بر آن دیوار دری است بیرون آن در دو درویزه است از صوفیان. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 29 ).