دروغگوئی

معنی کلمه دروغگوئی در لغت نامه دهخدا

دروغگوئی. [ دُ ] ( حامص مرکب ) دروغگویی. حالت و کیفیت دروغگو. عمل دروغگو.کذب. مکالمه دروغ. تکلم به دروغ. ( ناظم الاطباء ). کذبه. ( دهار ). کذابی. نملة. ( منتهی الارب ) :
مجنون که در آن دروغگوئی
دید آینه ای بدان دوروئی.نظامی.و رجوع به دروغگو و دروغگوی شود.

جملاتی از کاربرد کلمه دروغگوئی

مدیحه هائی که هنگامی کسی آن را خواند و ممدوح را بیند، گوید: چه شاعر دروغگوئی!
اما آن سه که در بردباری است: اگر کسی ترا گوید، اگر یکی گوئی ده بشنوی، وی را بگوی: اگر ده گوئی یکی نیز نشنوی. کسی که دشنامت دهد، پاسخش ده: اگر تو در آنچه گوئی صادقی، از خداوند بخواه که مرا ببخشاید و اگر دروغگوئی، از خداوند بخواه که ترا ببخشاید. و آن گاه که کسی ترا به دشنام و بد سخنی بترساند، با نصیحت و دعا پاسخش گوی.
ما یکسر مو به کس دوروئی نکنیم با راست روان دروغگوئی نکنیم