درنوردیده

معنی کلمه درنوردیده در لغت نامه دهخدا

درنوردیده. [ دَ ن َ وَ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) بهم پیچیده. مطوی. مطویة.( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به درنوردیدن شود.

معنی کلمه درنوردیده در فرهنگ فارسی

بهم پیچیده مطوی مطویه

جملاتی از کاربرد کلمه درنوردیده

و از اینجا روشن می شود که جامع همه عوالم و محل جمیع آثار، انسان است که از میان جمیع مخلوقات، مخصوص شده است به قوای متخالفه و صفات متقابله، و از این جهت است که مظهریت اسماء متقابله الهیه به او اختصاص دارد و مرتبه قابلیت «خلاف ربانیه» به او تعلق گرفته، و عمارت عالم صورت و معنی در خور اوست و خلعت سلطنت اقلیم غیب و شهود برازنده قامت او و طایفه ملائکه اگر چه مخصوص اند به رتبه روحانیت و مبتهج و مسرورند به لذات عقلیه و انوار علمیه، و لیکن در عالم جسمانیت که یکی از عوالم پروردگار است ایشان را تسلطی نیست و اجسام فلکیه اگر چه بنابر قواعد حکماء صاحب نفوس مجرده هستند، اما آنها را از اوصاف متضاده و طبایع مختلفه خبری نیست، منازل هولناک و راههای خطرناکی طی نکرده اند، و سنگلاخهای نزاع و جدال قوا را از پیش برنداشته اند، و بار گران تقلب در اطوار نقص و کمال را بر دوش نکشیده اند، و زهر جانگزای انقلاب صفات و احوال را نچشیده اند، و بر خلاف انسان اند که چون به مرتبه کمال رسد احاطه به جمیع مراتب نموده، و سیر در طورهای مختلفه، کرده و عالم جماد و نبات و حیوان و ملائکه را درنوردیده، و مرتبه مشاهده وحدت برسد.