درندگی

معنی کلمه درندگی در لغت نامه دهخدا

درندگی. [ دَ رَ دَ / دِ ] ( حامص ) عمل درنده. حالت و صفت درنده. سبعیت. فروست. فروسیت. و رجوع به درنده و دریدن شود.

معنی کلمه درندگی در فرهنگ فارسی

درنده بودن سبعیت .
عمل درنده حالت و صفت درنده فروست

جملاتی از کاربرد کلمه درندگی

دد پی غذا ریزد خون جانور، لیکن سیر چون شود بندد، از درندگی دندان
انسان اگرچه از گروه همه‌چیزخواران است اما از آن دسته پستاندارانی نیست که بتواند بدون مشکل گوشت خام را بگوارد و تا زمانی که توانست ارتباطی بین آتش و غذای خام بیابد، گیاهخوار و دانه‌خوار ماند. دوره‌هایی از همنوع‌خواری و درندگی را گذراند تا حدود یک میلیون سال پیش که انسان‌ها در آفریقا شروع به پخت‌وپز کردند، خام‌خوار بود.
و کسی که حکایت درندگی شیر را اندکی شنیده و لیکن چون کم شنیده ملتفت نیست هرگاه کسی او را متذکر کند و نقل حمله های شیر و دریدن او را به او تجدید کند خایف می گردد و خود را محافظت می نماید و کسی که به قوت یا شمشیر خود مغرور است اگر متذکر این شود که گاه است شمشیر خطا کند یا کارگر نشود، و قوت او از من زیادتر باشد، یا حادثه ای روی دهد که باعث ضعف من شود، در مقام حذر بر می آید.
گاهم چو بهایم سر درندگیست سبحان الله این چه پراکندگیست
ابتدا این مطلب را با مثالی توضیح می دهیم و آن، این است که هرگاه شیری قوی پنجه در راهی خفته باشد کسی که از بودن شیر در آنجا خبر ندارد بی باک رو به آن راه می رود و همچنین آنکه بودن شیر را می داند و لیکن سبعیت و درندگی شیر را نیافته است از آن احتراز نمی کند و بسا باشد که: اندکی حکایت حمله و درندگی آن را شنیده و لیکن چون مدتی از آن گذشته ملتفت آن نیست، و به این جهت نمی ترسد و گاه است که از همه اینها مطلع، و لیکن به شمشیر، یا قوت خود مغرور است و به این سبب از آن حذر نمی نماید.
آن یکی گرگ است در درندگی وان دگر پیوسته در خر بندگی
نداری جامیان خلق، اگر از اهل آزاری بیابان مرگ دایم شیر، از درندگی باشد
کسی که خوی او بود چه خوک و سگ درندگی چه ما رو کژدم گزنده، طبع وی زنندگی
از این رو کسی که در خواب بیند که شیری بسوی او چابک می آید تا بدردش، در آن خواب، قوه ی تفکر ماهیت زیانمند آن درنده را درمی یابد، قوه ی ذاکره درندگی آن جانور را درک همی کند، حافظه حرکات و صورت ظاهر آن را درک می کند و سرانجام مخیله تمامی آنها را درک کرده و شیر را بخیال اندر همی آورد.
پس کسی که از شیر خبر ندارد، یا حمله و قوت شیر را نمی داند بعد از آنکه مطلع بر وجود او یا بر سبعیت او شود و یقین به اینها کرد خایف می گردد و رو از آن را می گرداند و بسا باشد که از درندگی شیر اطلاعی نداشته باشد و لیکن ببیند که ارباب عقول و مدرک چون به آنجا می رسند فرار می کنند او نیز به تقلید از ایشان فرار می کند، مانند طفلی که ماری را ببیند، گاه باشد که دست به جانب او دراز کند که آن را بگیرد و بازی کند، و لیکن هرگاه پدر او حاضر باشد و می ترسد و می گریزد و چون طفل پدر را مشاهده می کند که می لرزد و راه گریز می جوید، خوف بر آن طفل نیز غالب می شود و با پدر فرار می کند.