درحین

معنی کلمه درحین در لغت نامه دهخدا

درحین. [ دَ ]( ق مرکب ) فی الحال. دردم. درحال. فوراً :
دشمن جاه ورا زهره و یارا نبود
کآنچه او گوید درساعت و درحین نکند.سوزنی.

جملاتی از کاربرد کلمه درحین

ناصرخسرو درحین بازگشت از سفرش، از میان همهٔ مناطقی که بازدید کرده، چهار منطقه را دارای امنیت معرفی می‌کند که یکی از این چهار منطقه را «دیلمستان در زمان امیرامیران، جستان بن ابراهیم» معرفی می‌کند.
در کتاب شرح ابجد بیاناتی هست که خلاصه آن این است: بدان که متعلم که حق معلم مشتق از حکم الله است پس حق او را بشناس و قدر او را عظیم دان و در محضر او مؤدب باش و در مقابل او نخند و با چشم و دست به او اشاره نکن و درحین تعلم در مقابل روی او بنشین و بقدر ثلث و ذراع شرعی فاصله بگیر وآنچه را که استطاعت داری به او برسان زیرا که اگر مافی الامکان را در قدم او نثار کنی به اندازه تعلیم حرف (ب) که به تو تعلیم کرده نیست و معادل حق او نمی‌شود و در مقام معلم توصیه کرده که هیچوقت بر طفل غضب نکند و ابداً متعرض او نگردد و اگر خواست تنبیه کند به ضرب خفیف اکتفا کند زیرا که طفل نازکتر از شیشه است و شیئی لطیف زود می‌شکند و خداوند این عمل را دوست ندارد.
لیکن بتو مرمرا بد این حاجت گفتا که صدت رواست درحینا