معنی کلمه دراییدن در لغت نامه دهخدا
منگر سوی آن کسی که زبانش
جز خرافات و فریه ندراید.ناصرخسرو.درم داری که از سختی دراید
سر و کارش به بدبختی گراید.نظامی.نزاری ، ز پاکیزه کاران درای
ز پاکان و پاکیزه کاران سرای.( دستورنامه ٔنزاری قهستانی چ روسیه ص 48 ).رجوع به درائیدن شود.
- ژاژ دراییدن ؛ بیهوده گفتن. ژاژ خاییدن. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
- هذیان دراییدن ؛ هرزه دراییدن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به هرزه دراییدن در همین ترکیبات و در ردیف خود شود.
- هرزه دراییدن ؛ یاوه و بیهوده گفتن و ابلهانه سخن گفتن و بیهوده و بی معنی سخن راندن. ( ناظم الاطباء ). هرزه لاییدن. و رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود. || آواز کردن. ( برهان ). بانگ کردن. آواز دادن.( ناظم الاطباء ).