درآسمان
معنی کلمه درآسمان در دانشنامه آزاد فارسی
کتابی در فیزیک و نجوم، تألیف ارسطو، به زبان یونانی، نوشته شده در قرن ۴پ م. ارسطو در این کتاب، که آن را مکمل طبیعیات او دانسته اند، فرض را بر مُستدیربودن عالم نهاده است. به عقیدۀ ارسطو واحد کامل است، اما نامتناهی نیست. ارسطو استدلال می کند که آسمان کروی است و ستارگان نیز چون آسمان کروی اند. عقیدۀ ارسطو بر ثابت بودن زمین و مرکزیت آن در عالم هستی رودرروی این نظریۀ فیثاغورسی قرار می گیرد که گردش زمین بر محور خود را محتمل می پندارد. با این همه، ارسطو چندان بر نظر خود پای نمی فشرد و چنان می نماید در این باره تردیدهایی داشته است. نظریۀ ارسطو دربارۀ مرکزیت زمین بی چون وچرا در قرون میانه پذیرفته شده بود.
جملاتی از کاربرد کلمه درآسمان
گوییا ماه محرم، شد عیان درآسمان یا هلال ماه ماتم، گشت گویی آشکار
چو برق وباد مهیای بیقراری شو که نیست اختر ثابت درآسمان سماع
کوچه ها پیداشود درآسمان چون رود نیل چون شود از مستی سرشار دست افشان سماع
آه سرد عاشقانت هرسحر چون صبحدم شعله های آتش اندرآسمان انداخته
نوید عمر ابد می دهد اسیر تو را درآسمان اثر انتظار یارب ما
به فیروزی ز همدان رخت بربست ز خاکش مسکن اندرآسمان شد
اما گفتار آسمان مر کلیمه اخلاص را چنانست که آسمان یک چیز است همچون یک شهاده و اندر آسمان دو حالست چون جنبش و آرام برابر نفی و اثبات اندر شهاده جنبش چون نفی و آرام چون اثبات اندرآسمان سه نور است چون آفتاب و دیگر ماهتاب و سه دیگر ستارگان برابر سه حرف که بنیاد شهاده برآنست و اندر آسمان چهار طبع است چون گرمی و سردی و تری و خشکی برابر چهار کلیمه شهاده و اندر آسمان هفت ستاره پادشاهست چون زحل و مشتری و مریخ و شمس و زهره و عطارد و قمر برابر هفت فصل شهاده و اندرآسمان دوازده برجست چون حمل و ثور و جوزا و سرطان و اسد و سنبله و میزان و عقرب و قوس و جدی و دلوو و حوت برابر دوازده حرف که اندر شهادتست.
برایان برانستون، مورخ، با اشاره به گزارش بید از سال آنگلوساکسون ها، خاطرنشان کرد که آنها «در واقع مردمی بودند که با مادر زمین و پدرآسمانی رابطه همزیستی داشتند». استنتون معتقد است که روایت بِد نشان میدهد که «عنصر قوی جشن» در قلب تقویم اولیه آنگلوساکسون وجود داشت. مورخ جیمز کمپبل این تقویم را به عنوان یک "تقویم پیچیده" توصیف کرده و اظهار داشته که برای برنامه ریزی برای مشاهده آن به "یک کشیش ماهر و شناخته شده" نیاز است.
پس هر که لا اله الا الله بدینگونه داند و گوید و بشناسد که این یکی دلیل بر کیست و دو دلیل بر کیست و سه دلیل بر کیست و چهار دلیل برکیست و هفت دلیل بر کیست و دوازده دلیل بر کیست او رسته باشد از عذاب جاودانی و عالم گواهی داد برین حدود و تن مردم گواهی داد و روزگار و سال و قرآن و نماز و آسمان و زمین و آنچه اندرین دو میانست و از اینجا درست شود سوی مردم خردمند که این شهاده حق است چنانکه خدای تعالی همیگوید قوله تعالی:ما خلقنا هما الا بالحق و لکن اکثرهم لایعلمونهمیگوید نیافریدیم آسمان و زمین را مگر بحق و لیکن بیشتر از ایشان نمیدانند و دانستن بحق آنست که آفاق و انفس بر آن گواهی دادند و هر چیزیکه مردم بچشم سر همی بیند گواهی دهنده است بر حق و مردعوی منافقانرا هیچ گواهی نیست مگر بزبان همیگویند و معنی آن ندانند چون گفتار مرغان سخن گوی که معنی آنچه گویند ندانند و خدایتعالی نشان این حدود اندر تن ما نهاده است و اندر عالم و اندر هر چیزی نشان ایشان نهاده است و آنگه از ما گواهی خواسته است و گفته است که بگوید لا اله الا الله و هر که مرین کلیمه را نپذیرفت و نگفت کشتن برو واجب کرد و فرزندان مال ایشانرا اسیر فرمود کردن و هر گروهی را که این نگفت بر ایشان گزیت فرمود نهادن گزیت یعنی که بدهند مقرری سالیان از مال خود ایشان دوازده درم که برابر (است با) دوازده حرف شهاده و هیچ چیزی نیست اندر خرد و بزرگ اندر عالم که اندرو نشان لا اله الا الله پیدا نیست چنانکه خدایتعالی گفت: قوله تعالی سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق همیگوید سر انجام بنمائیمشان نشانهای خویش اندر عالم و اندر نفسهای ایشان تا پیدا شود مر ایشانرا که آن حق است . و دیگر جای گفت قوله تعالی:و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون همیگوید اندر زمین نشانیهاست مر خداوندان یقین را و اندر تنهای شما پس شما همی نه بینید چنانکه قوله تعالی و کاین من آیاته فی السموات و الارض یمرون علیها و هم عنها معرضون همیگوید چند نشانیهاست اندرآسمانها و زمین که بگذرند بر آن و ایشان از آن نشانیها روی گردانیده اند و دیگر جای گفت قوله تعالی:او لم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض همیگوید اندیشه نکنند اندر آفرینش آسمانها و زمین و دیگر جای گفت قوله تعالی:و ان من شی الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم میگوید هیچ چیزی نیست که نه تسبیح کند بحمد او ولیکن شما ندانید تسبیح کردن ایشان اما تسبیح کردن ایشان آن باشد که نشان این حدود داند که اندر هر چیزی نهاده است تا دلیل باشد بر حق و آن تسبیح آنست که گواهی دهند هر یک با لا اله الا الله زیرا که اندر هر یکی نشان یکی و دوئی و سه ئی و چهاری و هفتی و دوازدهی پیداست تا هر چیزی دلیل باشد برین حدود که میانجی اند میان خدا و میان خلق. یاد کردیم از بیان شهاده مقدار کفایتی.