دامیه

معنی کلمه دامیه در لغت نامه دهخدا

( دامیة ) دامیة. [ ی َ ] ( ع ص ) تأنیث دامی. که خون ترابد.
- لثة دامیة ؛ که خون ازو آید: جید [ شحم الرمان ] للثة الدامیة.
|| شکستگی سر که خون برود. شکستگی سر که خون روان شود. ( ذخیره خوارمشاهی ). || سرشکستگی که خون پیدا آید از وی و نرود. ( منتهی الارب ). شکستگی در سر که خون افتاده و جاری نشده است. در اصطلاح فقه ، جراحتی که پوست سریا صورت را قطع کند و بگوشت اندک صدمه وارد آورد. ونیز رجوع به کتاب شرایع ص 343 شود. || شجرة دامیه ؛ درختی زیبا.
دامیه. [ ی ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) سطحی مقسم به صد خانه مربع سیاه و سفید برای بازی دام.

معنی کلمه دامیه در فرهنگ معین

(یَ یا یِ ) [ ع . دامیة ] (اِ. ) سرشکستگی که از وی خون آید، زخم خون افشان .

معنی کلمه دامیه در فرهنگ عمید

۱. صفحۀ شطرنجی دارای صد خانۀ چهارگوش سیاه وسفید برای بازی دام.
۲. نوعی گچ بری که یک درمیان گود و برجسته است.

معنی کلمه دامیه در فرهنگ فارسی

( اسم ) سر شکستگی که از وی خون آید زخم خون افشان .
سطحی منقسم به صد خان. مربع سیاه و سفید برای بازی دام

معنی کلمه دامیه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دامیه به جراحت نافذ در گوشت به مقدار اندک و موجب جریان خون اطلاق می شود
دامیه، که برخی آن را «دامعه» نیز نامیده‏ اند ، مرحله دوم از مراحل هشت گانه شجاج (جراحت سر و صورت) است. البته برخی آن را با «حارصه» یعنی نخستین مرحله مترادف دانسته‏ اند.
اختلاف یاد شده تنها در نامگذاری است و تأثیری در حکم ندارد.
کاربرد دامیه در فقه
از آن در باب قصاص و دیات سخن گفته ‏اند.
در دامیه قصاص ثابت است. دیه دامیه دو شتر است.

معنی کلمه دامیه در ویکی واژه

دامیة
سرشکستگی که از وی خون آید، زخم خون افشان.

جملاتی از کاربرد کلمه دامیه

ششیخ الاسلام گفت اناراللّه برهانه: کی وی سی سال یک سفر کرده بود، تا دل خلق بر صوفیان بقبول آرم وراست کنم، از بی‌اندامیها که کرده بودند متحرمان بی‌ادب وی آن همه بصلاح آورد، نگر چه جوانمردی داشت و قبول باین قوم «باز خواندن کی همه عمر خود فرا کرد تدارک و صلاح فساد کسان که باین قوم» باز خوانند. جزاهٔ اللّه عن الاسلام و الطریقة خیراً ابراهیم قصار گوید: قیمة کل انسان بقدر همته فان کانت همته الدنیا فلا قیمة له وان کانت همته رضا اللّه فلا یمکن استدراک غایة فیمته و لا الوقوف علیها.