داستان شدن

معنی کلمه داستان شدن در لغت نامه دهخدا

داستان شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب )مشهور شدن. شهره گشتن. بلندآوازه گشتن :
به ایران و توران بر راستان
شد آن شهر خرم یکی داستان.فردوسی.از مردمی میان مهان داستان شدی
جز داستان خویش دگر داستان مخوان.فرخی.بدوستان و به بیگانگان به آب طمع
بسان اشعث طماع داستان شده ای.ناصرخسرو.تاریخ گشته رفتن مهد تو در عرب
چون در عجم کرامت تو داستان شده.خاقانی.داستان شد عشق مجنون در جهان
از جهان این داستان خواهم گزید.خاقانی.گفت زینهار که من بعد از این همان گویم مشورت من آن است که خراب کنند [ سرای کسری را بمداین ] تا داستان نشود که امیرالمؤمنین از تخریب خانه ای عاجز بود. ( تاریخ طبرستان ).

معنی کلمه داستان شدن در فرهنگ معین

(شُ دَ ) (مص ل . ) شهره شدن ، مشهور گشتن .

معنی کلمه داستان شدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) شهره شدن مشهور گشتن

معنی کلمه داستان شدن در ویکی واژه

شهره شدن، مشهور گشتن.

جملاتی از کاربرد کلمه داستان شدن

همی‌راند با هر کسی داستان شدند اندر آن کار همداستان
ترکان بر قتل او همداستان شدند و از این رو وی را از خلافت انداخته، شکنجه کردند، و او را در سال ۸۷۰، یک سال پس از شروع خلافتش به قتل رساندند.