دارچینی

معنی کلمه دارچینی در لغت نامه دهخدا

دارچینی. ( اِ مرکب ) دارچین :
بخود پیچید فلفل از سواد خال هندویت
قلم شد دارچینی ازحدیث تندی خویت.تأثیر.رجوع به دارچین شود.

معنی کلمه دارچینی در فرهنگ فارسی

( اسم ) درختی است : کوچک از تیره غاریها جزو رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که ارتفاعش بین ۵ تا ۷ متر و همیشه سبز است . برگهایش متقابل و دائمی و بیضوی و نوک تیز و چرمی و کامل و بی کرک و صاف و شفاف است . گلهای منظم و سفید مایل به زرد دارد و در هندوستان و چین میروید . دارچین قرفه .
دار چین

جملاتی از کاربرد کلمه دارچینی

آن تندیشان ز نازنینی دلخواه چو طعم دارچینی
دومین کتاب از این مجموعه با عنوان آبنبات پسته‌ای در نشر چرخ و فلک منتشر شد [نیازمند منبع] عنوان سومین مجموعه نیز آبنبات دارچینی است. مجلد چهارم هم آبنبات نارگیلی نام دارد.[نیازمند منبع]
ته واسرّهْ که بَئیمهْ دارچینی اونْ دارْچینی که تازهْ دارِ بَچینی
پیش از این بستنی‌های سه رنگ در بسیاری از شهرها رواج داشت که رنگ زرد آن زعفرانی، سفید آن وانیلی و رنگ قهوه‌ای دارچینی بود که توسط استاد بستنی‌ساز این سه رنگ به هم چسبیده و در ظروف یک بار مصرف فروخته می‌شدند.
علاوه بر سلمانی‌هایی که دکان داشتند، سلمانی‌هایی نیز بوده‌اند که فاقد محل ثابت کسب بوده و به‌صورت سیار و دوره‌گرد کار می‌کردند. پاتوق این قبیل سلمانی‌ها، میدان‌های پرتردد و قهوه‌خانه‌ها بوده‌است. این سلمانی‌ها معمولاً مهارت همکاران دکان‌دار خود را نداشتند، ولی گاهی برای تبلیغ و ترغیب مردم به اصلاح، با دیشلمه و چای دارچین از آنان پذیرایی می‌کردند. اصطلاح «اصلاح چای دارچینی» نشانگر آرایش نامطلوب بوده‌است.