دار و برد. [ رُ ب َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گیرو دار و کَرّ و فَرّ و تبختر. ( برهان ) : بپوشید رستم سلیح نبرد به آوردگه رفت با دار و برد.فردوسی.اگر شاه با شاه جوید نبرد چرا باید این لشکر و داروبرد؟فردوسی.
معنی کلمه دار و برد در فرهنگ معین
(بَ ) (اِمر. ) کر و فر، گیرودار.
معنی کلمه دار و برد در فرهنگ فارسی
( اسم ) کروفر گیر و دار های و هوی ( جنگ ) . گیر و دار و کروفر و تبختر
جملاتی از کاربرد کلمه دار و برد
همی گفت در کوشش و دار و برد جز ایرانیان را نزیبد نبرد
کنم یاد آن روز با دار و برد که شاپور طرح نشابور کرد
سپاه ترا دل ده اندر نبرد همی گرد هر جای با دار و برد
کجا گفت کاین کین با دار و برد بپوشد زمانه به زنگار و گرد
چون فراوان آزمودم دیدمت با دار و برد در سخن جادو کنی وز خامه داری کیمیا
همه روز فرمایشان دار و برد سواری و شور سلیح و نبرد
روز دار و گیر و دار و برد میدان نبرد هر غلام شه بمردی هم نبرد زال باد
همه رزم سازید با دار و برد بدان تا بدانند مردان مرد
که ای شیرمردان با دار و برد بکوشید در دشت جنگ و نبرد