داثر

معنی کلمه داثر در لغت نامه دهخدا

داثر. [ ث ِ ] ( ع ص ) هالک. || غافل. سیف داثر؛ شمشیر زنگ زده. ( منتهی الارب ). شمشیر دیرینه زنگ گرفته. ( مهذب الاسماء ). شمشیر زنگ خورده.

معنی کلمه داثر در فرهنگ معین

(ثِ ) [ ع . ] (ص . ) کهنه ، مندرس .

معنی کلمه داثر در فرهنگ عمید

۱. هالک.
۲. غافل.
۳. کهنه، مندرس.

معنی کلمه داثر در فرهنگ فارسی

( اسم فاعل صفت ) کهنه مندرس
هالک ( منتهی الارب )

معنی کلمه داثر در ویکی واژه

کهنه، مندرس.

جملاتی از کاربرد کلمه داثر

کنیزک گفت: در ساعات ماضی و اوقات سالف و شهور غابر و سنون داثر، پادشاهی بوده است در حدود کابل، مسعود سیرت، محمود سریرت، با منظر رایق و مخبر صادق. سنت او عدل فرمایی و سیرت او مملکت آرایی. مذکور به اخلاق حمیده و موصوف به آثار پسندیده. متحلی به حلیت فتوت و متدرع به لباس مروت و او را در همه عالم، فرزندی بود، خلف سلف و شرف شرف، با جمالی با هر و عرضی طاهر. مسعود الجد و محمود الحظ. نقی الجیب و تقی العرض. مزین به مناقب شاهی و محلی به ماثر پادشاهی. آثار کیاست از ناصیه او لامح و انوار فراست در غره او لایح. پدر از جهت او کریمه خاقان چین را در حباله عقد آورده بود و به کناف زفاف رسانیده و ایام اجتماع و میعاد اتصال به انقضا رسیده و بر آن جمله اتفاق افتاده که شاهزاده به ولایت خاقان چین رود. چون مهلت میعاد به اسیتفا رسید و مواعده مواصلت و مصاهرت به انجاز انجامید، پادشاه اسباب سفر پسر راست کرد و گفت:
ای بسا سال ومه وشام وسحر بگذرد کز ما به جا نبوداثر