خیمه زدن. [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) خیمه برپا کردن. نصب چادر کردن. خیمه کشیدن. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). کنایه از جایی فرود آمدن. مقیم شدن. تخیم. استخیام : سراپرده و خیمه زد با سپاه.فردوسی.سراپرده زد بر لب آب شاه همه خیمه زد گردش اندر سپاه.فردوسی.ما خود ز کدام خیل باشیم تا خیمه زنیم در وثاقت.سعدی.دست مرگم بکند میخ سراپرده عمر گر سعادت نزند خیمه بپهلوی توام.سعدی.تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی کس دیگر نتواند که بگیرد جایت.سعدی.میان دو لشکر چو یکروز راه بماند بزن خیمه در جایگاه.سعدی.خیمه در مصر چو پیراهن یوسف زده ایم جلوه ها در نظر مردم کنعان دارم.صائب ( از آنندراج ).|| عجب و تکبر کردن. || باد در بوق انداختن ؛ یعنی برپای خاستن آلت تناسل. || لشکر کشیدن. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). || نوعی از فنون کشتی.
معنی کلمه خیمه زدن در فرهنگ معین
( ~. زَ دَ ) [ ع - فا. ] ۱ - چادر زدن . ۲ - در جایی ساکن شدن . ۳ - فنُی در کشتی .
معنی کلمه خیمه زدن در فرهنگ فارسی
(مصدر ) ۱ - برپا کردن خیمه چادر زدن . ۲ - فرود آمدن مقیم شدن در جایی . ۳ - عجب و تکبر کردن . ۴ - فنی است از کشتی که چون حریف بخاک می رود حریف دیگر از روبرو تمام تن. خود را بر روی او خراب می کند خیمه کشیدن . یا اندر عدم خیمه زدن . فانی شدن رسیدن بعالم حقایق .
معنی کلمه خیمه زدن در ویکی واژه
چادر زدن. در جایی ساکن شدن. فنُی در کشتی.
جملاتی از کاربرد کلمه خیمه زدن
در بیان تجلی دوم و اظهار شأن و مراتب بر ما سوی و عرض امانت عشق وشدت طلب به اندازهی استعداد در هر یک و خیمه زدن تمامیت آن در ملک وجود انسانی به مصداق آیۀ انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولا.
و در جمله قدم بر آتش نهادن بر طبع آسانتر از آن که بر موافقت علم رفتن، و بر صراط هزار بار گذشتن بر دل جاهل آسانتر از آن آید که یک مسأله از علم آموختن، و اندر دوزخ خیمه زدن نزدیک فاسق دوستتر که یک مسأله از علم کاربستن. پس بر تو بادا علم آموختن و اندر آن کمال طلبیدن و کمال علم بنده، جهل بود به علم خداوند -عَزَّ اسمُه-. باید که چندان بدانی که بدانی که ندانی. و این آن معنی بوَد که بنده جز علم بندگی نتواند دانست و بندگی حجاب اعظم است از خداوندی؛ تا یکی اندر این معنی گوید:
سرا پرده شاه بیرون زدند سواران محصوص خیمه زدند
چو نزد کنام ددان آمدند شب آمد در آن دشت خیمه زدند
عاشقان اندر عدم خیمه زدند چون عدم یکرنگ و نفس واحدند
حقوق دسترسی اکثراً برای سفر پیاده است. حقوق ماهیگیری، شکار یا گرفتن هر محصول دیگر معمولاً توسط سایر عرفها یا قوانین محدود میشود. آتشافروزی اکثراً ممنوع است (اگرچه در سویدن و ناروی با پیشگیریهای ایمنی مناسب آتشافروزی جواز دارد). ایجاد سر و صدا ممنوع است. در بعضی کشورها، خیمه زدن در جنگل برای یک شب جواز دارد اما استفاده از خانههای سیار ممنوع است. دسترسی، به زمینهای اعمار شده یا توسعه یافته (مانند خانهها، باغها) تعمیم نمییابد و لزوماً انتفاع تجاری از زمین را شامل نمیشود. به عنوان مثال، چیدن توت توسط کارگران، تنها زمانی قانونی است که اجازه مالک گرفته شود.
چو موج بگذر از این بحر و چین بر ابرو زن در آب خیمه زدن چون حباب یعنی چه
کنون به خیمه زدن دانهای پراکندی که مرغ ذکر تو تا جاودان از آن چیند
و فاضلتر آنست که در دهه آخر ماه رمضان معتکف نشیند، که مصطفی ع چنین کردی. و هرگز اعتکاف درین دهه دست بنداشتی. و درست است که یک سال سی روز معتکف نشست، و سال دیگر بیست روز، آن سال که سی روز نشست، سبب آن بود که ده روز پیشین معتکف نشست طلب شب قدر را، جبرئیل آمد و گفت آنچه میجویی در پیش است، پس ده روز میانین نشست، جبرئیل گفت دیگر باره آنچه میجویی در پیش است. پس ده روز پسین معتکف نشست تمامی سی روز. اما آن سال که بیست روز معتکف نشست، چنان بود که پیشین سال بغزا بود با یاران و اعتکاف از وی فائت شد. دیگر سال ده روز سال گذشته را قضا کرد، و ده روز آن سال را که در آن بود، و یک سال چنان افتاد که اعتکاف وی در ماه رمضان فائت شد، و در شوال معتکف نشست، و سبب آن بود که بمسجد آمد و خیمه زد اعتکاف را، زنی از زنان وی دستوری خواست باعتکاف، او را دستوری داد پس دیگر زنان آمدند و بمسجد خیمه زدند، عایشه و حفصه و دیگران، مصطفی نگاه کرد خیمها دید زده، خشم گرفت گفت باین می پارسایی خواهید؟ من امسال معتکف نمینشینم، و بیرون آمد از اعتکاف خویش، پس در ماه شوال آن ده روز قضا کرد.
به نزدیکی ما فرود آمدند به کوه و در و دشت خیمه زدند