خوشمزگی

معنی کلمه خوشمزگی در لغت نامه دهخدا

خوشمزگی. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ زَ / زِ ] ( حامص مرکب ) لذیذی. خوش طعمی. خوش مذاقی. || لودگی. ظرافت. خوش طبعی. طیبت. مزاح.

معنی کلمه خوشمزگی در فرهنگ عمید

۱. خوش مزه بودن.
۲. [عامیانه، مجاز] شوخی، بذله گویی.

معنی کلمه خوشمزگی در فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت خوشمزه

جملاتی از کاربرد کلمه خوشمزگی

غذاهای شهری گیومری با خوشمزگی خاص و فراوانی غذاهای شیرین متمایز می‌شدند. مانند «سس کشمش»، غذای تهیه شده از کدو، کشمش، عسل (یا شکر)، «قیسی سرخ کرده»، «پلوی جِیِز» (با کشمش، قیسی زردآلو، آلوی سیاه و سفید و بادام)، نیمرو با توت سفید خشک شده، «نیمرو با خرما»، «نیمرو با خمیر»، «قایماق» (عسل و سرشیر)، «هاسوتان» و «زوربیان». «دلمه برگمو» را حتی با شکر و پودر دارچین نیز درست کرده و می‌خوردند.
سنت قاشق‌زنی به مرور زمان تغییراتی نموده‌است. گاه مردان جوان نیز چادری بر سر می‌افکنند و برای شیطنت و خوشمزگی به در خانه معشوق یا اقوام می‌زنند و بی سخن با یار رمز عشق را مبادله می‌کنند. این مراسم گاهی دستمایه طنزپردازان شده‌است. برای نمونه در خراسان شمالی رسم «قاشق‌زنی» _ که در آنجا «ملاقه‌زنی» خوانده می‌شود _ توسط نوجوانان پسری که سر و روی خود را با چادر پوشانیده‌اند و با دردست‌گرفتن ملاقه‌ای به در خانه‌ها می‌روند و ترانه‌هایی می‌خوانند، انجام می‌پذیرد؛ ترنه‌هایی چون: