معنی کلمه خورانیدن در لغت نامه دهخدا
بهل این خواب و خور که عار این است
مخور و میخوران که کار اینست.اوحدی.- درخورانیدن ؛ نزدیک کردن. محبوب کردن. مورد توجه قرار دادن : شیخ گفت خویشتن در ایشان درخورانید وخود را بدوستی ایشان دربندید. ( اسرار التوحید ).
|| چرانیدن ، چون : خورانیدن مرغزاری ستور را. || پیمودن. تشریب. به آشامیدن واداشتن. به آشامیدن فرمودن. ( یادداشت مؤلف ).