خودخور

معنی کلمه خودخور در لغت نامه دهخدا

خودخور. [ خوَدْ / خُدْ خوَرْ / خُرْ ] ( ص مرکب ) آنکه غم خویش بکس نگوید تا تسکین یابد. || آنکه تنها خورد. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه خودخور در فرهنگ معین

( ~. خُ ) (ص فا. ) (عا. ) کسی که غصه بسیار می خورد.

معنی کلمه خودخور در فرهنگ عمید

ویژگی کسی که بسیار غصه می خورد و رنج خود را آشکار نمی کند.

معنی کلمه خودخور در فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که غصه بسیار میخورد .
آنکه غم خویش بکس نگوید تا تسکین یابد یا آنکه تنها خورد .

معنی کلمه خودخور در ویکی واژه

(عا.)
کسی که غصه بسیار می‌خورد.

جملاتی از کاربرد کلمه خودخور

نقل است که سالها مجاهده کردم و خود را به زندان بازداشتم و پشت بر خلایق کردم و ریاضات کشیدم راه به من گشاده نشد و با خود گفتم که چیزی می‌باید کرد که کار برآید و یا فرو شوم و از این نفس بر هم پس گفتم ای تن تو سالها بهواو مراد خودخوردی ودیدی و شنیدی و رفتی و گرفتی و خفتی و عیش کردی و شهوت راندی و این همه بر تو تاوان است اکنون در خانه رو تابندت برنهم و هرچه حقوق حق است در گردنت قلاده کنم اگر بر آن بمانی صاحب دولتی شوی و اگر نه باری در راه حق فرو شوی.
خون‌دل‌خودخوری‌آسان‌تراست تا خود خون دل مردم خوری