خودخوار

معنی کلمه خودخوار در لغت نامه دهخدا

خودخوار. [ خوَدْ/ خُدْ خوا / خا ] ( ص مرکب ) غم خور. آنکه با غم خود را نابود میکند. خودخور. آنکه غم خویش بکسی نگوید.

معنی کلمه خودخوار در فرهنگ فارسی

( صفت ) هر موجودی که بدون احتیاج بموجودات دیگر زیست کند .
غم خور آنکه با غم خود را نابود می کند

جملاتی از کاربرد کلمه خودخوار

و مثل مشهور است که من قل ماله هان علی اهله. پس با خود گفتم: هر که مال ندارد او را اهل و تبع و دوست و بذاذر و یار نباشد، و اظهار مودت و متانت رای و رزانت رویت بی مال ممکن نگردد، و بحکم این مقدمات می‌وان دانست که تهی دست اندک مال اگر خواهد که در طلب کاری ایستد درویشی او را بنشاند، و هراینه از ادراک آرزو و طلب نهمت باز ماند، چنانکه باران تابستان در اوادیها ناچیز گردد، نه بآب دریا تواند رسید و نه بجویهای خرد تواند پیوست، چه او را مددی نیست که بنهایت همت برساند. و راست گفته‌اند که «هرکه بذاذر ندارد غریب باشد، ذکر او زود مدروس شود، هرکه مالی ندارد از فایده رای و عقل بی بهره ماند،در دنطا و آخرت بمرادی نرسد. »چه هرگاه که حاجتمند گشت جمع دوستانش چون بنات نعش پراگنند، و افواج غم و اندوه چون پروین گرد آید، و بنزدیک اقران و اقربا و کهتران خودخوار گردد
آنا ماریا کوروو (زاده ۱۴ ژوئیه ۱۹۶۶) پزشک، محقق و زیست‌شناس سلولی اسپانیایی آمریکایی است. وی استاد زیست‌شناسی رشد و نمو، کالبدشناسی و زیست‌شناسی ساختاری و پزشکی و همچنین مدیر مؤسسه مطالعات پیری در دانشکده پزشکی آلبرت انیشتین است. وی بیشتر به خاطر کارهای تحقیقاتی خود در زمینه خودخواری، فرایندی که سلول‌ها محصولات بازیافت زباله و تغییرات آن در پیری و بیماری‌های مرتبط با سن را انجام می‌دهند، شناخته شده‌است.