خواستنی
معنی کلمه خواستنی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه خواستنی در دانشنامه عمومی
جملاتی از کاربرد کلمه خواستنی
و دیگر روز امیر بار داد و پس از بار خالی کرد و وزیر را گفت: این مال را امروز وجه باید نهاد . خواجه گفت: زندگانی خداوند دراز باد، من شادتر باشم که خزانه معمور گردد؛ و این مال بزرگ است و آملیان دی سخت سست جوابی دادند، چه فرماید؟ گفت: «آنچه نسخت کرده آمده است خواستنی است از آمل تنها. اگر بطوع پذیرفتند، فبها و نعم، و اگر نپذیرند، بوسهل اسمعیل را بشهر باید فرستاد تا به لت از مردمان بستاند بر مقدار بسیار . وزیر بنیم ترگ بازآمد و آملیان را- و بسیار مردم کمتر آمده بود- درپیچید و آنچه سلطان گفته بود ایشان را بگفت. علوی و قاضی گفتند: «ما دی مجمعی کردیم و این حال بازگفتیم، خروشی سخت بزرگ برآمد و البتّه بچیزی اجابت نکردند و برفتند. چنانکه مقرّر گشت، دوش بسیار مردم از شهر بگریخت و ما را ممکن نبود گریختن، که گناهی نکردهایم و طاعت داریم. اکنون فرمان سلطان را و خواجه بزرگ را باشد و آنچه فراخور این حال است میفرماید.»
علی بن ابیطالب (ع) همی گوید، «دنیا شش چیز است: خوردنی و آشامیدنی و بوئیدنی و پوشیدنی و برنشستنی و به نکاح خواستنی. شیرین خوردنیها انگبین است و آن از دهن مگسی است و شریفترین آشامیدنی آب است و خاص و عام اندر وی برابرند و شریفترین پوشیدنیها حریر است و آن بافته کرمی است و شریفترین بویها مشک است و آن از خون آهویی است و شریفترین برنشستنی اسب است و همه مردان را بر پشت وی کشند و عظیمترین شهوتها زنان است و حاصل آن شاشدانی است که به شاشدانی می رسد. زن از خویشتن هرچه نیکوتر همی آراید و تو هرچه زشت تر از وی همی طلبی.
آراسته آمد و چه آراستنی دل خواست بعشوه و چه دل خواستنی
بوسهل حمدوی شاید این کار را که هم شهم است و هم کافی و کاردان و شغلهای بزرگ کرده است. خواجه گفت. خداوند نیکو اندیشیده است و جز وی نشاید. امیر خادمی را که پرده نگاه میداشت آواز داد و فرمود که بوسهل حمدوی را بخوان. بر حکم فرمان بخواندند و بیامد و پیش رفت و بنشست. امیر گفت: «ما ترا آزمودهایم در همه کارها و شهم و کافی و معتمد یافته، شغل ری و آن نواحی مهمتر شغلها ست و از طاهر آن مینیاید.» و حال وی بگفت و آنگاه باز نمود که «اختیار ما بر تو میافتد، بازگرد و کار بساز تا بروی که آنچه باید فرمود ما بفرماییم.» بوسهل زمین بوسه داد و گفت: اختیار بنده آن بود که بر درگاه عالی خدمتی میکند، امّا بندگان را اختیار نرسد، فرمان خداوند را باشد؛ اگر رای خداوند بیند تا بنده با خواجه و بونصر بنشیند و آنچه داند درین باب بگوید و مواضعه نبیسد و آنچه درخواستنی است در خواهد که چنانکه بنده شنود، آن شغل خلقگونه شده است تا بر قاعده درست رود.
زرتشت در اپرای فلوت سحرآمیز، اثری از موتسارت، موسیقیدان معروف اتریشی، با نام زاراسترو ظاهر میشود. در این اپرا، ملکه شب از شاهزاده تامینو میخواهد که دخترش پامینا را از اسارت کاهن اعظم ایزیس، زاراسترو نجات دهد؛ در عوض، شاهزاده تامینو پس از ملاقات با زاراسترو، با اهداف والای او آشنا میشود و تصمیم میگیرد که به زاراسترو بپیوندد. زرتشت در فلوت سحرآمیز نجاتبخشی روشنگر و خردمند است و دوگانه روشنایی و تاریکی در این اپرا نیز به خوبی پیداست. حضور زاراسترو در اپرا با «پرتو خورشید شب را پس خواهد راند/نیروی ناخواستنی ریاکاران را از بین خواهد برد» به پایان میرسد. افراد دیگری چون گئورگ فریدریش هندل هم زرتشت را در اپراهایشان به تصویر کشیدهاند.
بگوی که احمد میگوید که «خداوند بنده را مثال داد که با خداوندزاده به هیبان باید رفت با اعیان و مقدّمان، و لشکرهای دیگر بما پیوندد. و این را نسخت درست اینست که بنده بداند که وی را چه میباید کرد. اگر رای عالی بیند تا بنده مواضعتی بنویسد و آنچه درخواستنی است درخواهد که این سفر نازکتر است بحکم آنکه خداوندزاده و این اعیان بر مقدّمه خواهند بود و مینماید که خداوند بسعادت بر اثر ما حرکت خواهد کرد و فرمان او را باشد و بندگان فرمان بردارند. و بهر خدمت که فرموده آید تا جان دارند، بایستند، اما شرط نیست که ازین بنده که وزیر خداوند است آنچه در دل است پوشیده دارند، که بنده شکسته دل شود. و اگر رای خداوند بیند، با بنده بگشاید که غرض چیست تا بر حسب آن که بشنود کار باید ساخت تا بنده بر حکم مواضعه کار میکند و خداوندزاده و مقدّمان لشکر بر حکم فرمان میروند و خللی نیفتد، و باشد که بندگان را فرمانی رسد و یا سوی بلخ و تخارستان باید رفت بتعجیلتر و بهیچ حال آن وقت بنامه راست نیاید . و نیز خداوندزاده را شغلی بزرگ فرموده است و خلیفتی خداوند و سالاری لشکر امروز خواهد یافت، واجب چنان کند که آلت وی از غلامان و از هر چیزی زیادت از آن دیگران باشد. و وی را ناچاره کدخدایی باید که شغلهای خاصّه وی را اندیشه دارد، و این سخن فریضه است، تا بنده وی را هدایت کند در مصالح خداوندزاده.»
پس چون دلها بآتش جدال بجوشیدند و آنقوم را بابتدا و انتها بر استقصا بدوشیدند خواستنی بخواستند و خود را چون طاووس و تذرو بزر و جامه بیاراستند.
لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ خالِدِینَ، ایشانراست در آن هر چه میخواهند جاویدان، کانَ عَلی رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلًا (۱۶) این وعدهایست از اللَّه درخواستنی است و بازخواستنی.