خشکیدن

معنی کلمه خشکیدن در لغت نامه دهخدا

خشکیدن. [ خ ُ دَ ] ( مص ) خشک شدن. ( آنندراج ).هوشیدن. بهوشیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
تا گرمی رخسار ترا دید نگاهم
در چشم ترم چون مژه خشکید نگاهم.فضلعلی بیک ممتاز ( از آنندراج ).از دوریت ای نهال امید
دل خون شده قطره قطره از دیده چکید
از بسکه ز دیده ریختم گوهر اشک
مانند صدف کاسه چشمم خشکید.
میرزا معصوم نواده حاجی باقر دراز تبریزی. ( از آنندراج ). || سخت مبهوت و متحیر شدن. حیرت زده شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || فالج شدن دست وپا. ( یادداشت بخط مؤلف ). || مردن گیاه. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه خشکیدن در فرهنگ معین

(خُ دَ ) (مص ل . ) پژمرده شدن .

معنی کلمه خشکیدن در فرهنگ عمید

۱. از میان رفتن آب و رطوبت چیزی، خشک شدن.
۲. از رشد و نمو افتادن و پژمرده شدن.
۳. یخ زدن.
۴. [مجاز] متعجب شدن.

معنی کلمه خشکیدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( خشکید خشکد خواهد خشکید- خشکاننده خشکیده ) ۱ - بر طرف شدن آب و رطوبت چیزی . خشک شدن . ۲ پژمرده شد ( گیاه ) .

معنی کلمه خشکیدن در ویکی واژه

پژمرده شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه خشکیدن

کتاب تبارشناسی تفکر علمی در ایران از جریان حاشیه‌ای شدن علوم عقلی و علوم طبیعی و تجربی در قرن‌های اولیه اسلام در ایران شروع می‌شود و از مقابله و ستیز با آموزش علوم عقلی در تاریخ مدارس علمی ایران در دوران میانه صحبت به میان می‌آورد و از خشکیدن علوم تجربی و طبیعی و ریاضی در آغاز عصر قاجار و از «بیگانگی فرهنگ علمی» این عصر نسبت به «حسیات» و «شواهد تجربی» بحث می‌شود. در ادامه این کتاب دربارهٔ شکل‌گیری و ظهور «دانشگاه» و «علوم جدید» به عنوان مرجع جدید علمی در ایران بحث می‌کند و به موضوع «دوقطبی شدن مراجع دانش» و «بحران دوگانگی» به عنوان پیامدهای این گسست فرهنگی و تاریخی در دوران معاصر ایران می‌پردازد.