خشوک

معنی کلمه خشوک در لغت نامه دهخدا

خشوک. [ خ ُ / خ َ ] ( اِ ) حرام زاده. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( از شرفنامه منیری ). لقیطه. ( شرفنامه منیری ). ولدالزنا. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود
کنون توانی باری خشوک پنهان کرد.منجیک.تا فراوان شود تجربت جان و تنم
کاین خشوکان را جز شمس قمر نیست ابی.منوچهری.هر که بد اصل یا خشوک بود
فتنه زاید چو با ملوک بود.لطیفی.گفته من حلال زاده طبع
نبوم مر خشوک را پازاج.سوزنی.ای نیم حلالزاده و نیم خشوک.سوزنی.ای همچو مهین مار بدآویز خشوک.سوزنی.گر فلک نقص علم زاد چه شد
از بلایه چه زاد غیر خشوک.شمس فخری.در وجود ما هزاران گرگ و خوک
صالح و ناصالح و خوب و خشوک.مولوی.

معنی کلمه خشوک در فرهنگ معین

(خُ ) (ص . ) فرزند نامشروع ، حرامزاده .

معنی کلمه خشوک در فرهنگ عمید

حرا م زاده، ولدالزنا: ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود / کنون توانی باری خشوک پنهان کرد (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۲۲ )، در وجود ما هزاران گرگ و خوک / صالح و ناصالح و خوب و خشوک (مولوی: ۲۳۶۰ ).

معنی کلمه خشوک در فرهنگ فارسی

( صفت ) فرزند نا مشروع حرامزاده ولد الزنا .

معنی کلمه خشوک در ویکی واژه

فرزند نامشروع، حرامزاده.

جملاتی از کاربرد کلمه خشوک

تا فراوان نشود تجربت جان و تنم کاین خشوکان را جز شمس و قمر نیست آبی
ای نیم حلالزاده نیم خشوک چون کعب کژی اسب تو حک هر لولوک
در وجود ما هزاران گرگ و خوک صالح و ناصالح و خوب و خشوک
در وجود ما هزاران گرگ و خوک صالح وناصالح و خوب و خشوک
ایا بلایه، اگر کارت تو پنهان بود کنون توانی، باری، خشوک پنهان کرد