معنی کلمه خسته شدن در لغت نامه دهخدا
که از کارتان دل شکسته شوند
برین خستگی نیز خسته شوند.فردوسی.پس صید خسته شده تیز گام
چه تازی همی خیره در دست دام.اسدی.هر دل که طواف کرد گرد در عشق
هم خسته شود در آخر از خنجر عشق.خواجه عبداﷲ انصاری.عاقبت ملک الروم را تیری رسید خسته شد رومیان بهزیمت باز گشتند. ( مجمل التواریخ و القصص ). و مردم بسیار کشته و خسته شدند. ( ترجمه اعثم کوفی ). || درمانده گشتن. وامانده شدن. ( از ناظم الاطباء ). مانده شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ).