خرنه

معنی کلمه خرنه در لغت نامه دهخدا

خرنه. [ خ ُ ن َ ] ( اِخ ) نام ناحیتی است به اطراف آمل و از دهستانهای این ناحیه. ( از سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 114 ).

معنی کلمه خرنه در فرهنگ معین

(خُ نَ یا نِ ) (اِصت . ) غرش جانوران مانند گربه و ببر.

معنی کلمه خرنه در فرهنگ فارسی

( اسم ) غرش جانوران مانند گربه و ببر .
نام ناحیتی است باطراف آمل و از دهستانهای این ناحیه .

جملاتی از کاربرد کلمه خرنه

گفتمش اسبا قدیما خرنه‌ای آخر بگوی تا مبارک مقدمت در دور عالم کی رسید
و روی ان فی الجنة غرفة یقال لها العالیة فیها حوراء یقال لها الغنجة اذا اراد ولی اللَّه ان یأتیها اتاها جبرئیل فآذنها فقامت علی اطرافها معها اربعة آلاف و صیفة یجمعن اذیالها و ذوائبها یبخرنها بمجامر بلا نار.
گفته‌اند که در صحبت بهشتیان منی و مذی و فضولات نباشد چنانک در دنیا، بلی لذّت صحبت آن باشد که زیر هر تار مویی یک قطره عرق بیاید که رنگ رنگ عرق بود و بوی بوی مشک. و عن عبد اللَّه وهب قال: انّ فی الجنّة غرفة یقال لها العالیة فیها حوراء یقال لها الغنجة اذا اراد ولیّ اللَّه ان یأتیها اتیها جبرئیل فآذنها فقامت علی اطرافها معها اربعة آلاف وصیفة یجمعن اذیالها و ذوائبها یبخرنها بمجامر بلانار.
دزد را پیش رخت راه مده خرنه‌ای خرس را کلاه مده
دلْ با تو هزارْ غمْ خرنهْ، سَهلْ بَئیتی (بئو تی) پنهُونْ نَکردی، قَولْ به رقیبْ بَئوتی
هر وَختْ که تنه کَمندْ بَوُوئهْ راهی، تُو خرنهْ، سَمرقَندْ، گو به پشتِ ماهی
کدوم شهره که عاشقِ نارهْ نیه کدوم دله که تیر خرنهْ، پارهْ نیه