خردما

معنی کلمه خردما در لغت نامه دهخدا

خردما. [ خ ُ دَ ] ( اِ ) جانوری است خوش آواز و خوشرنگ. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) :
خجسته را بجز از خردما ندارد گوش
بنفشه را بجز از کرکرک ندارد پاس.منوچهری.باز مرا طبع شعر سخت بجوش آمده ست
کِم سخن عندلیب دوش بگوش آمده ست
از شغب خردما لاله بهوش آمده ست
زیر ببانگ آمده ست بم بخروش آمده ست.منوچهری.زرد گل بیمار گردد فاخته بیمارپرس
یاسمین ابدال گردد خردما زائر شود.منوچهری.

معنی کلمه خردما در فرهنگ معین

(خُ ) (اِ. ) جانوری خوش آواز و خوش رنگ .

معنی کلمه خردما در فرهنگ فارسی

مرغی خوش آواز خوش رنگ

معنی کلمه خردما در ویکی واژه

جانوری خوش آواز و خوش رنگ.

جملاتی از کاربرد کلمه خردما

از شغب خردما لاله به هوش آمده‌ست زیر به بانگ آمده‌ست بم به خروش آمده‌ست
جان سپاریم بدان باده جان دست نهیم پیشتر زانک خردمان سوی افسانه برد
ز دشمن بپرهیز باشد کسی که مغزش خردمایه دارد بسی
زردگل بیمار گردد، فاخته بیمار پرس یاسمین ابدال گردد خردما زائر شود
خجسته را به جز از خردما ندارد گوش بنفشه را به جز از کرکما ندارد پاس