معنی کلمه خاکریز در لغت نامه دهخدا
شد از برج تا خاکریز حصار
ز هندی چو گشتی بقیر استوار.عبدالقادر تونی ( از آنندراج ).زحل کرده در خاکریزش نگاه
ز خورشیدش افتاد از سر کلاه.قاسم گنابادی ( از آنندراج ). || جائی که خاکروبه اندازند:
مقامی نیست غمهای جهان را جز دل خصمش
که کرد از خاکریز شهر چون جائی شود ویران.؟ ( از آنندراج ).- خاکریز خندق ؛ طرف برجسته خندق که خاکهای برکنده از خندق را در آن گرد کرده اند. آن سوی خندق که خاک کنده بدانجا برهم انباشته شود.
- خاک ریز کردن دروازه ؛ از درون سوی انباشتن آن بخاک بسیار.، خاک ریز. ( اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔبخش مرکزی شهرستان زنجان واقع در 27 هزارگزی جنوب زنجان و 3 هزارگزی راه عمومی. ناحیه ای است کوهستانی وسردسیر دارای 118 تن سکنه با مذهب شیعه و زبان ترکی. آب آنجا از چشمه سار و محصولاتش غلات و انگور است. شغل اهالی زراعت و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است و راهش مالرو میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).
خاک ریز. ( اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 35 هزارگزی شمالی گرمی و یک هزارگزی شوسه پیله سوار اصلاندوز. ناحیه ای است جلگه ای دارای آب و هوای معتدل و 5 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است. آب آنجا از چشمه سار و محصولات آنجا غلات میباشد. شغل اهالی زراعت وراه ارابه رو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
خاک ریز. ( اِخ ) دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان. واقع در 3 هزارگزی باختر قصبه اسدآباد و کنار راه فرعی اسدآباد به آجین. ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر و مالاریائی دارای 2246 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی و فارسی است آب آنجا از سه رشته قنات و رودخانه شهاب لوجین میباشد. محصولاتش غلات و انگور و لبنیات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد. صنایع دستی زنان قالی بافی و راه اتومبیل رو است این ناحیه یک دبستان و 12 باب دکان دارد. قالیچه های بافت این ده در بخش اسدآباد بخوبی مشهور است و تپه مصنوعی از آثار ابنیه قدیمیه نیز در آنجا وجود دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).