خالیه

معنی کلمه خالیه در لغت نامه دهخدا

( خالیة ) خالیة. [ ی َ ] ( ع ص ) تأنیث خالی. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || زن بیکار و بی عمل. ( ناظم الاطباء ). || گذشته. غابر. ماضی. منه : قرون خالیة، امم خالیة، ایام خالیة. کلواواشربوا هنیئاً بما اسلفتم فی الایام الخالیة. ( قرآن 25/69 ). تا بر سنن ملوک ماضیه همی رود و رعایا را برقرار قرون خالیه همی دارد. ( چهار مقاله نظامی عروضی ). در عهود ماضیه و امم خالیه. ( سندبادنامه ص 299 ).
خالیه. [ ی َ ] ( ع ص ) رجوع به خالیة شود.
خالیه. [ ی َ ] ( اِخ ) نام طایفه ای از عشایر کرد که در اطراف جبال مقیمند و از نسل مضربن نزار هستند. ( از تاریخ کرد رشید یاسمی ص 111 ).

معنی کلمه خالیه در فرهنگ معین

(لِ یَ ) [ ع . خالیة ] (ق . ) گذشته ، قدیم .

معنی کلمه خالیه در فرهنگ عمید

گذشته، ماضی.

معنی کلمه خالیه در فرهنگ فارسی

زن بیکار، گذشته، ماضی، قرنهای گذشته
نام طایفه ای از عشایر کرد که در اطراف جبال مقیمند و از نسل مضر بن نزار هستند .

معنی کلمه خالیه در ویکی واژه

خالیة
گذشته، قدیم.

جملاتی از کاربرد کلمه خالیه

وَ أُتْبِعُوا فِی هذِهِ ای فی هذه الدّنیا «لعنة» نزّه الجبّار عزّ و جلّ نفسه عن النّدم فی هذه الآیة. درین آیت اظهار جلال و عزّت خود میکند و پاکی و تقدّس خود از ندم و پس آورد بخلق می‌نماید یعنی پاکست و منزّه خداوند ذو الجلال، و و کردگار بر کمال، از آنچه بر کرد وی پشیمانی رود، یا فعل وی بر وی تاوان آید، یا از پس آورد او را بیم بود. وَ أُتْبِعُوا فِی هذِهِ لَعْنَةً میگوید: درین جهان لعنت بر پی ایشان داشتند، کس را نبینی که ایشان را یاد کند، که نه لعنت بر ایشان کند، هم مؤمنان بر ایشان لعنت میکنند در زمین، و هم فریشتگان در آسمان، وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ و همچنین فردا در قیامت فریشتگان بر ایشان لعنت کنند بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ ای بئس العطاء المعطی اللّعنة بعد اللعنة. و کلّ شی‌ء جعلته عونا لشی‌ء و اسندت به شیئا فقد رفدته به، یقال: عمدت الحائط و اسندته و رفدته بمعنی واحد. معنی آنست که: فردا در قیامت که مؤمنانرا بهشت عطا دهند عطای کافران لعنت بود پس لعنت، و بد عطائی است ایشان را لعنت ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْقُری‌ این هم چنان است که در عقب خبر نوح گفت: تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ، ذلِکَ ای هذا الّذی اخبرت من اخبار القری و الامم نَقُصُّهُ عَلَیْکَ نبیّنه لک و نتلوه علیک، فحذّر قومک من مثل عذاب الامم الخالیه. میگوید: اینست خبر شهرها و امّتها و سرگذشت ایشان، و عذاب و هلاک که فرو گشادند بر ایشان، یعنی که قوم خود را و عرب را بترسان، و بیم نمای ایشان را از مثل آن عذاب، آن گه گفت: مِنْها قائِمٌ از آن شهرها هست که اینز بر پای است و خراب نگشته چون قسطنطنیه و هرمین مصر و کنیسه رها وَ حَصِیدٌ و هست از آن که خراب شده و نیست گشته چون خورنق و سدیر و غمدان و سیلجین و بارق و ما رب و عماد عاد و امثال آن. و گفته‌اند: «قائم» دیار قوم هود است و قوم صالح که آثار و اطلال آن پیدا است و حَصِیدٌ دیار قوم نوح و قوم لوط که آن را هیچ اثر و طلل نیست.
شاهزاده گفت: زندگانی پادشاه کامکار و صاحب قران روزگار در حفظ کردگار باد. چنین آورده اند در کتب مشهور و تواریخ مذکور که در عهود ماضیه و امم خالیه در بلاد انطاکیه، بازرگانی بوده است با ثروت بسیار و تجارت بی شمار. در صنوف تجارت با کفایت تمام و در معرفت اصناف امتعه، شهامتی بر کمال. پیوسته در قطع مفاوز بودی و منازل و مراحل پیمودی. روزی جماعتی از واردان برسیدند و به سمع او رسانیدند که در فلان نواحی از سواحل محیط، چوب صندل عزتی دارد، چنانکه به قیمت بازر معدن برابرست. بازرگان را هوس سود در ربود، با خود گفت: سرمایه ای که دارم، جمع آرم و صنل خرم و بدان شهر برم و به نرخ نیک و بهایی تمام بفروشم. بدان سرمایه ای راست شود و کفافی حاصل آید که در بقیت عمر، غنایی و استغنایی بود و از کسب و تجارت بی نیاز شوم و به فراغت و رفاهت بنشینم. نقودی که داشت برین عزیمت جمع کرد و صد خروار صندل خرید و روی بدان نواحی آورد و در راه با خود می گفت:
الدارخالیه،الرحاح صافیة والنفس صادیة والوصول مأمول
فیکون نصبا علی الصّفة. و قیل: نصب علی المصدر. قال وهب: هی الایّام الّتی تسمّیها العرب ایّام العجوز ذات برد و ریاح شدیدة. سمّیت عجوزا لانّها فی عجزة الشّتاء ای اواخرها و قیل: سمّیت بذلک لانّ عجوزا من قوم عاد دخلت سربا فتبعتها الرّیح فقتلتها الیوم الثّامن من نزول العذاب و انقطع العذاب فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی‌ ای لو کنت حاضرا هناک لرأیت القوم فیها، ای فی تلک اللّیالی و الایّام صرعی، ای هلکی، جمع صریع. کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ ای اصول نخل «خاوِیَةٍ» ای ساقطة خالیة من العذوق خالیه منابتها منها، و قیل: خالیة الاجواف، و قال فی موضع آخر: «کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ» قیل: کان طولهم اثنی عشر ذراعا.
که در مدارج موجودات و معارج معقولات بعد از نبوت که غایت مرتبهٔ انسان است هیچ مرتبهٔ ورای پادشاهی نیست و آن جز عطیت الهی نیست، ایزد عز و علا پادشاه وقت را این منزلت کرامت کرده است و این مرتبه واجب داشته تا بر سنن ملوک ماضیه همی رود و رعایا را برقرار قرون خالیه همی دارد.
و دواوین این جماعت ناطق است به کمال و جمال و آلت و عدت و عدل و بذل و اصل و فضل و رای و تدبیر و تأیید و تأثیر این پادشاهان ماضیه و این مهتران خالیه نور الله مضاجعهم و وسع علیهم مواضعهم.
آثار الباقیه عن القرون الخالیه (اثرهای مانده از قرن‌های گذشته): ابوریحان در این کتاب مبدأ تاریخ‌ها و گاه‌شماری اقوام مختلف را مورد بحث و بررسی قرار داده‌است. از جمله این اقوام - ایرانی‌ها - یونانی‌ها - یهودی‌ها - مسیحی‌ها عرب‌های زمان جاهلیت و عرب‌های مسلمان نام برده و دربارهٔ اعیاد هر یک به تفصیل سخن گفته‌است. این کتاب را می‌توان نوعی تاریخ ادیان دانست.
در آثار الباقیه عن القرون الخالیه، اثر ابوریحان بیرونی، در خصوص نسب فریدون (و به تبَعِ آن آبتین) چنین آمده: «افریدون بن اثفیان بن گاو بن اثفیان نیکاو بن اثفیان بن شهرکاو بن اثفیان».