خاشک

معنی کلمه خاشک در لغت نامه دهخدا

خاشک. [ ش َ ] ( اِ ) مخفف خاشاک است که خس و خار و امثال آن باشد و بمعنی خرد و مرد و ریز و بیز هم آمده است. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ). آشغال. خس. خش و خاش.
خاشک.[ ش َ ] ( اِخ ) شهر مشهوری است از شهرهای مکران و در آنجا مسجدی میباشد که گمان برده اند آن مسجد از آن عبداﷲبن عمر بوده است. ( از معجم البلدان ج 3 ص 388 ).

معنی کلمه خاشک در فرهنگ معین

(شَ ) (اِ. ) نک خاشاک .

معنی کلمه خاشک در فرهنگ عمید

= خاشاک

معنی کلمه خاشک در ویکی واژه

نک خاشاک.

جملاتی از کاربرد کلمه خاشک

ای خاشکدانت سقف ازرق وی شادروانت چرخ اطلس
شیخ گفت در کلیله و دمنه گویند کی با سلطان قوی کس تاب ندارد و مَثَل این چون حشیش تر باشد که هرگاه که باد غلبه کرد خویشتن فراباد دهد تا در زمین همی گرداندش و آخر نجات یابد و درختهای قوی کی گردن ندهند از بیخ بیرون کند. و چون شیر را بینی و ازو بترسی در زمین غلط و تواضع کن تا برهی کی شیر عظیم بود اما کریم بود. و بعدوِّ ضعیف فریفته مشو کی ستور قوی از خاشک ضعیف نفور شود بل کی هلاک گردد. وآتش چنان نسوزد فتیله را که عداوت سوزد قبیله را. و عتاب بهتر از حقّد اندرون و زخم نصیحت کننده بهتر از سلام دشمن بدآموز.