( حمدونة ) حمدونة. [ ح َ ن َ] ( اِخ ) نام دختر هارون الرشید است. ( منتهی الارب ). حمدونة. [ ح َ ن َ ] ( اِخ ) نام دختری ادیبه و شاعره است از اهالی قصبه وادی اش از غرناطه اندلس که بحسن و لطافت اشعار و قوت فصاحت و بلاغت شهرت یافت. ( قاموس الاعلام ). رجوع به حمدة شود. حمدونه. [ ح َ ن َ ] ( ع اِ ) میمون و آن جانوری است شبیه به انسان و بعربی قرد خوانند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) : موش وبقر و پلنگ و خرگوش بکار زین چار که بگذری نهنگ آید و مار و آنگاه به اسب و گوسفند است شمار حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخرکار.؟
معنی کلمه حمدونه در فرهنگ معین
(حَ نِ ) [ ع . حمدونة ] (اِ. )بوزینه ، میمون .
معنی کلمه حمدونه در فرهنگ عمید
میمون، بوزینه.
معنی کلمه حمدونه در فرهنگ فارسی
میمون، بوزینه ( اسم ) بوزینه میمون . جمع : حمدونگان . نام دختر هارون الرشید است
معنی کلمه حمدونه در ویکی واژه
حمدونة بوزینه، میمون.
جملاتی از کاربرد کلمه حمدونه
و دیگری را بر خود امیر کردند و زمام مصالح و امر و نهی خود بدو سپردند. چون روزی چند بر این حال بگذشت، روزی آن گوسفند مر زن را سرویی زد. زن از آن متالم شد، سنگی بر سر گوسفند زد. گوسفند از قوت زخم از پای درآمد و بیهوش بیفتاد. چون به هوش باز آمد، کینه در دل گرفت. تا روزی زن را برابر دیواری دید، حمله برد و سرویی زد چنانکه با دیوار بایستاد. زن در دست آتش افروخته داشت، بر گوسفند زد، پشم گوسفند در گرفت. گوسفند از بیم آتش خود را در پیلخانه افکند و خویشتن را در بندهای نی می مالید تا آتش کشته شود. آتش در نی افتاد و قوت گرفت و پیلخانه درگرفت و پیلان بعضی مجروح شدند و بعضی مجروح شدند و بعضی هلاک گشتند. این خبر به سمع پادشاه رسید، از آن سبب متالم شد. مهتر پیلبانان را بخواند و گفت: تدبیر پیلان چیست؟ مهتر پیلبانان گفت: تدبیر آنست که بر آنچه سوخته است، صبر کنی و آنچه مجروح است، پیه و حمدونه در مالی تا نیکو شود پادشاه لشکریان را مثال داد تا هر چه در آن کوه حمدونه یابند به تیر و سنگ بزنند و پیه ایشان بیرون کنند و در پیلان مالند. مردم حشر بیرون رفتند و از نشیب و بالای کوه در آمدند و تیر و سنگ روان کردند. حمدونگان از آن حال متحیر شدند و آواز دادند: باری بگوئید که سبب کشتن و خستن ما چیست؟ چندین سال است که ما در این کوه متوطنیم و هیچ آفریده را از ما رنجی نبوده است که بدان سبب مستوجب تعرض و سخط شویم. مردمان حکایت گوسفند و زن و آتش و پیلان بگفتند و آن نادره شرح دادند. حمدونگان گفتند: ما سزاوار زیادت ازین بلائیم، چون سخن پیر و مهتر خویش نشنیدیم.
کتاب فی اغانی زریاب از آثار عربی در موسیقی را اسلم بن عبدالعزیز یا اسلم بن احمد بن سعید به همراه حمدونه دختر زریاب، گردآوری نمودهاند.
ای بچه حمدونه غلیواژ غلیواژ ترسم بربایدت به طاق اندر برجه
ای بچه حمدونه بترسم که غلیواج ناگه بربایدت درین خانه نهان شو
او هشت پسر به نامهای عبدالرحمان، عبیدالله، یحیی، جعفر، محمد، قاسم، احمد و حسن، و دو دختر به نام علیه و حمدونه داشت که کمی با موسیقی آشنا بودند. حمدونه از این میان در موسیقی از بقیه تواناتر بود.
اگر این اشارت تحقیق دارد، به چیزی بشارت ده که هیچ صاحب دولت، مثل و مانند آن ندیده بود چون گامی چند برفتند، ماهیی دیدند روباه گفت: الله اکبر و الخلیفه جعفر اینک علامت آنکه دعای من به اجابت مقرون گشت تا چنین علامت پیدا آمد و چنین کرامت ظاهر گشت اکنون تو بدین نعمت سزاوارتری حمدونه این عشوه ها چون شکر بخورد و بر آن کار سوی ماهی رفت و دست دراز کرد رسنهای دام بجست و دست و پای حمدونه محکم ببست و ماهی از دام جدا شد روباه پیشتر رفت و ماهی خوردن گرفت حمدونه گفت: آن چیست که تو می خوری و این چیست که مرا سخت گرفته است؟ جواب داد که پادشاهان را از بند و زندان چاره نیست و رعایا را از لقمه و طمعه، گریز نباشد حکما بر سندباد ثنا کردند و گفتند:
سندباد گفت: آورده اند که روباهی در شارع راهی، ماهیی دید، با خود اندیشید که اینجا دریا و رود نیست و نه دکان ماهیگیر که ماهی تواند بود این ماهی بی بهانه و تعبیه ای نباشد ماهی بگذاشت و راه برگرفت در راه حمدونه ای را دید، بر وی سلام کرد و شرط تحیت و مراسم خدمت، بجای آورد و گفت: مرا نخجیران و ددان به حکم اعتمادی به رسالت و سفارت نزدیک تو فرستاده اند و پیغامها داده و می گویند: تا این غایت، ملک سباع، شیر بود و ما را به ظلم و خونخواری رنجها فراوان نمود اکنون می خواهیم که او را از ملک و پادشاهی معزول کنیم و زمام این مهم در دست تدبیر صایب تو نهیم اگر قبول کنی و رغبت نمایی و به تمشیت این مهم اعتناق واجب داری، به فلان موضع آی حمدونه را طمع ملک و پادشاهی در ربود و برفور با روباه بازگشت روباه چون دانست که نزدیک ماهی رسیدند، بایستاد و دستها به مناجات بگشاد و گفت: ای پادشاهی که عقل و جهل در دماغها، تو ترکیب کنی و دانش و سفه در دلها تو جمع آری«یوتی الحکمه من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیر اکثیرا»