حلبه

حلبه

معنی کلمه حلبه در لغت نامه دهخدا

( حلبة ) حلبة. [ ح َ ب َ ] ( ع اِ ) گروه اسبان رهان. ( منتهی الارب ). || اسبان که فراهم گیرند مسابقت را. ( مهذب الاسماء ). اسبان که بجهت دوانیدن جمع کنند از هر جا در یک اصطبل. ( منتهی الارب ). || مجازاً، به معنی میدان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || مردم که برای یاری آینداز هر سوی. ج ، حلائب و حلبات. ( منتهی الارب ). || یکی حَلب. یکبار دوشیدن. ( از اقرب الموارد ).
حلبة. [ ح َ ل َ ب َ ] ( ع اِ ) ج ِ حالب. مردان دوشنده. ( منتهی الارب ). رجوع به حالب شود.
حلبة. [ ح ُ ب َ ] ( ع اِ ) سیاهی صرف و محض. ( ناظم الاطباء ). || درخت عرفج. || درخت قتاد که مثل سوزن خار دارد. || شنبلید. ( منتهی الارب ). شنبلیله.
حلبة. [ ح ُ ل ُ ب َ ] ( ع اِ ) شنبلید. ( منتهی الارب ). شملید. ( نصاب ). حلبه بپارسی شمبلید، گرم و خشک است در دوم سینه نرم دارد و سرفه را دفع کند و ضیق نفس را سودمند آید و باه برانگیزاند و چون ده مثقال از او بکوبند و بپزند و به آبی که دو مثقال بوره ارمنی در او حل کرده باشند سرشته طلا کنند، صلابت سپرزرا ببرد و چون در طبخش نشینند حیض بگشاید و درد رحم را زایل گرداند. ( تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به حُلبَة شود. || نوعی از طعام لزجه که از دانه شنبلید و خرما یا دیگر دانه ها پزند. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه حلبه در فرهنگ معین

(حَ بَ یا بِ ) [ ع . حلبة ] ۱ - (اِمص . ) مسابقة اسب دوانی . ۲ - (اِ. ) اسبان مسابقه .

معنی کلمه حلبه در فرهنگ عمید

گروه اسبان که در مسابقۀ اسب دوانی شرکت کنند، اسب هایی که برای شرکت در اسب دوانی از هر جا بیاورند و آماده کنند.
= شنبلیله

معنی کلمه حلبه در فرهنگ فارسی

شنبلیله
( اسم ) شنبلیله
سیاهی صرف و محض

معنی کلمه حلبه در دانشنامه عمومی

حلبه ( عربی: حلبة ) نوعی چاشنی است که از تخم شنبلیله تهیه می شود و نوعی خوراکی سنتی یمنی است که امروزه در میان فرهنگ های دیگر هم محبوبیت دارد و اینکار بیشتر توسط یهودیان یمنی در اسرائیل انجام شد که آنرا به سایر اقوام معرفی کردند. مواد اولیه حلبه وقتی به آب اضافه می شود، وَر می آید و وقتی در کاسه هَم زده شود، بافتی لطیف و کف دار به خود می گیرد. حلبه جزء خوراکی های روزانه ساکنان یمن است و تقریباً هر روز در این کشور مصرف می شود. حلبه را می توان به تنهایی یا با سلته و فحسه خورد.

معنی کلمه حلبه در ویکی واژه

حلبة
مسابقة اسب دوانی.
اسبان مسابقه.

جملاتی از کاربرد کلمه حلبه

که بر وی چندین سخن لاف توان افزود و از درد او چندین صاف توان نمود که زنان با مردان درین حلیه شریک و انبازند و پیران با کودکان درین حلبه همتک و تازند.
زان که آن راست درین شهر قبولی که ز جهل حلبه را باز نداند گه خواندن ز حلب
بتازی و ترکی بتازی ازین پس چو بر حلبه عشق لختی بتازی
بحکم آنکه از افواه رجال شوارد اقوال و فوارد احوال شنیده بودم و از خیار احراز محاسن افعال دیده و از چمن روزگار گل اخبار چیده و در حلبه های عرب دقایق فصاحت آموخته و در کلبه های عجم آتش ملاحت افروخته و حقایق مروت و فتوت اقتباس کرده
روی ابو بردة عن ابی موسی قال: نزل النّبی (ص) باعرابیّ فاکرمه، فقال له النّبی (ص) تعاهدنا فاتاه، فقال سل حاجتک، فقال ناقة یرحلها و اعنز یحلبها اهلی فقال (ص) اعجز هذا ان یکون مثل عجوز بنی اسرائیل؟ قالوا یا رسول اللَّه و ما عجوز بنی اسرائیل؟ فقال انّ موسی لمّا سار ببنی اسرائیل من مصر ضلّوا الطریق و اظلم علیهم فقالوا ما هذا فقال علماؤهم. انّ یوسف (ع) لمّا حضره الموت اخذ علینا موثقا من اللَّه ان لا نخرج من مصر حتّی ننقل عظامه معنا. قال فمن یعلم موضع قبره؟ قالوا عجوز لبنی اسرائیل فبعث الیها فاتته، فقال موسی (ع) دلّینی علی قبر یوسف، قالت تعطینی حکمی، قال و ما حکمک، قالت اکون معک فی الجنّة، و روی ان هذه العجوز کانت مقعدة عمیاء فقالت لموسی لا اخبرک بموضع قبر یوسف حتّی تعطینی اربع خصال: تطلق لی رجلی و تعید الیّ بصری و تعید الیّ شبابی و تجعلنی معک فی الجنّة، قال فکبر ذلک علی موسی فاوحی اللَّه عزّ و جلّ الیه یا موسی اعطها ما سألت فانّک انّما تعطی علیّ ففعل فانطلقت بهم الی مستنقع ماء فاستخرجوه من شاطی النّیل فی صندوق من مرمر فلمّا اقلّوه تابوته طلع القمر و اضاء الطریق مثل النّهار و اهتدوا.