جگرآور

معنی کلمه جگرآور در فرهنگ معین

( جگرآور ) ( ~. وَ ) (ص فا. ) پردل ، دلیر.

معنی کلمه جگرآور در فرهنگ عمید

( جگرآور ) بی باک، پردل، دلاور.

معنی کلمه جگرآور در فرهنگ فارسی

کنایه ازبی باک، پردل، دلاور

معنی کلمه جگرآور در ویکی واژه

پردل، دلیر.

جملاتی از کاربرد کلمه جگرآور

المی‌ که بر جگرآورم به‌ کجا ز سینه برآورم که به‌کوه اگرگذر آورم به صدایش ازکمر افکنم
حسنک قریب هفت سال بر دار بماند، چنان‌که پایهایش همه فرو تراشیده و خشک شد، چنان‌که اثری نماند تا بدستوری فرود گرفتند و دفن کردند، چنان‌که کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست و مادرحسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنیدم که دو سه ماه ازو این حدیث پنهان داشتند و چون بشنید جزعی نکرد، چنان‌که زنان کنند، بلکه بگریست بدرد، چنان‌که حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا، مردا، که این پسرم بود، که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان و ماتم پسر سخت نیکو بداشت.
جوش دردی‌کوکه مژگان هم نمی‌پیداکند کوشش ما قطره خونی تا جگرآورده است
هست او قوی دل و جگرآور ز بهر آنک باشد طعام او همه ساله دل و جگر
و حسنک قریب هفت سال بر دار بماند، چنانکه پایهایش همه فروتراشید و خشک شد، چنانکه اثری نماند تا بدستور فرو گرفتند و دفن کردند، چنانکه کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست. و مادر حسنک زنی بود سخت جگرآور، چنان شنودم که دو سه ماه ازو این حدیث نهان داشتند، چون بشنید، جزعی‌ نکرد، چنانکه زنان کنند، بلکه بگریست بدرد، چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند، پس گفت: بزرگا مردا که این پسرم بود! که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان. و ماتم پسر سخت نیکو بداشت، و هر خردمند که این بشنید، بپسندید. و جای آن بود. و یکی از شعرای نشابور این مرثیه‌ بگفت اندر مرگ وی و بدین جای یاد کرده شد: