جونده

معنی کلمه جونده در لغت نامه دهخدا

جونده. [ ج َ وَ دَ / دِ ] ( نف ) آنکه چیزی را میجود. || فردی از راسته جوندگان. یک تن از جانوران راسته جوندگان. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جوندگان شود.

معنی کلمه جونده در فرهنگ عمید

۱. آن که یا آنچه چیزی را می جود.
۲. (اسم ) هریک از جانوران راستۀ جوندگان.

معنی کلمه جونده در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- آنکه چیزی را می جود. ۲- فردی از راست. جوندگان یک تن از جانوران راست. جوندگان .

معنی کلمه جونده در دانشنامه آزاد فارسی

جَوَنده (rodent)
جَوَنده
پستانداری از راستۀ جوندگان۱، با پراکندگی جهانی، تقریباً شامل نیمی از همۀ گونه های پستانداران۲. این جانوران علاوه بر دندان های آسیای معمولی یک جفت دندان پیشین در هر دو آروارۀ بالایی و پایینی دارند که هم زمان با ساییده شدن تدریجی رشد می کنند. غالباً به سه زیررده۳ تقسیم می شوند. سنجاب سانان۴، شامل جوندگان اولیه۵، که سنجاب ها۶ نمایندگان امروز این زیررده اند؛ موش سانان۷، شامل موش های خانگی۸ و موش های صحرایی۹ و خویشاوندان آن ها؛ و خارپشت سانان۱۰، شامل تش ها۱۱ی دنیای قدیم و دنیای جدید و خوکچه های هندی۱۲.
rodentiamammalssubclasssciuromorphaprimitive rodentssquirrelsMyomorphamicerathystricomorphaporcupinesguinea pigs

جملاتی از کاربرد کلمه جونده

شیخ الاسلام گفت: که شیخ عباس گفت مرا بشیراز بودم، پیش شیخ بوالحسین سالبه در خانگاه که یکی درآمد ما ندانستیم و نشناختیم کی وی کیست؟ شیخ بوالحسین دروی نگریست گفت: عمران توئی؟ گفت: بلی. شیخ برخاست برپای، باستقبال وی باز شد، وویرا در برگرفت باز برد و بنشاند، خجونده دید کی در چشم وی می‌ر‌فت شیخ گفت ویرا: این چه بود که در تست می‌دوند؟گفت: وفی شیء «و در من چیز است» ازان بی‌خبر بود. عباس گفت،که شیخ مرا گفت: هروی زود ویرا بگرمابه بر، ببردم و شیخ جامهٔ تن خویش بیرون کرد، و بگرمابه فرستاد. چون فارغ شد، بیرون آمد و جامهٔ شیخ دروی پوشیدم. آمدیم تا خانقاه. آن شب دعوة شاختند بشکوه، که شیخ الشیوخ بوالحسین سال به بخانهٔ وی بسیار بوده بود، که هر سال همه مشایخ یکراه بخانهٔ وی امدندی بمصر، بآن ده تلت و وی دعوتی کردی دعوت جمع شیخ گفت: باری! یک چند بنزدیک من باشد تا مگر بآن خدمتها که وی کرده، بلختی قیام نمایم چون دیگر روز بود بامداد عمران پای افزار خواست. شیخ گفت: بروی؟ گفت: بروم. شیخ رنجه شد. گفت: روزی چند باری بنشین تا براسایی! گفت: بروم من مردی معاتیم، نباید که در من تنعم بیند نه پسندد، بروم سر بمحنت خود باز نهم تا خود چه بود؟ شیخ عباس گفت: که پس ازان ویرا در مصر یافتند در ویرانی مرده، و هوش یک گوش وی بخورده.