جوشانیدن. [ دَ ] ( مص ) بغلیان آوردن. تغلیه. اغلاء. جوشاندن : باد اگر آتش تنزیل بجوشاند مرد داناش بتأویل دهد تسکین.ناصرخسرو.در تموزی که حرورش دهان بجوشانیدی. ( گلستان ). رجوع به جوشاندن شود.
معنی کلمه جوشانیدن در فرهنگ معین
(دَ ) (مص م . ) نک جوشاندن .
معنی کلمه جوشانیدن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) جوشاند خواهد جوشاند بجوشان جوشاننده جوشانده ) ۱- بجوش آوردن مایعات بوسیل. حرارت . ۲- ریاضت دادن امتحان کردن آزمایش کردن .
معنی کلمه جوشانیدن در ویکی واژه
نک جوشاندن.
جملاتی از کاربرد کلمه جوشانیدن
ساختار پایانی مربوط به آبنبات بستگی به غلظت شکر دارد. در هنگام حرارت شربت و جوشانیدن، آب بخار شده و غلظت شکر بالا رفته و نقطه جوش بالا میرود. هر درجهٔ حرارتی با یک غلظت خاص برابری میکند.