جوش خوردن

معنی کلمه جوش خوردن در لغت نامه دهخدا

جوش خوردن. [ خوَر / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) بهم پیوستن دو چیز مخصوصاً دو فلز که جدا کردن آنها مشکل باشد. لحیم شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). ملتئم شدن.ملتحم شدن. || در تداول ، عصبانی شدن. ناراحت گردیدن : این قدر جوش نخور. ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه جوش خوردن در فرهنگ معین

(خُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - به هم چسبیدن ، به هم پیوند خوردن . ۲ - سر گرفتن معامله .

معنی کلمه جوش خوردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- بهم پیوستن دو چیز( مخصوصا دوفلز ) که جدا کردن آنها مشکل باشد لحیم شدن . ۲- عصبانی شدن ناراحت گردیدن :( ( این قدر جوش نخور. ) )

معنی کلمه جوش خوردن در ویکی واژه

به هم چسبیدن، به هم پیوند خوردن.
سر گرفتن معامله.

جملاتی از کاربرد کلمه جوش خوردن

پس از انجام عمل، دیواره‌ای از پوسته و گوشت، ورودی مهبل را احاطه می‌کند. پیش از جوش خوردن کامل زخم ناشی از عمل، سوراخ کوچکی در کس ایجاد می‌کنند تا ادرار و خون قاعدگی امکان خروج از بدن زن را داشته باشد. معمولاً در این عمل، کلیتوریس نیز برداشته می‌شود. پس از عمل و به منظور نقاحت، پاهای فرد را دو تا چهار هفته به هم می‌بندند تا زخم جوش بخورد.