جوسنگ. [ ج َ / جُو س َ ] ( اِ مرکب ) ( از: جو، شعیر + سنگ ، وزن ) یک قسمت از هفتادودو قسمت مثقال بوده است. ( مقدمه ابن خلدون ). جو مقدار و همچند جو در کوچکی و وزن. ( برهان ) ( شرفنامه منیری ) : به قسطاسی بسنجم راز موبد که جوسنگش بود قسطای لوقا.خاقانی.آن خال جوسنگش ببین آن روی گندم گون نگر بر خاک راه او مرا جوجو دل پرخون نگر.خاقانی.نوشین مفرح آن لب جوسنگ خال مشکین مشکین جو تو دیدم با جو شدم برابر.خاقانی.
معنی کلمه جوسنگ در فرهنگ معین
(جُ سَ ) (اِمر. ) مقدار یک جو.
معنی کلمه جوسنگ در فرهنگ عمید
واحد اندازه گیری وزن برابر با یک جو: به چندین سر تیغ الماس رنگ / نسفتند جوسنگ این خاره سنگ (نظامی۵: ۹۰۳ ).
معنی کلمه جوسنگ در فرهنگ فارسی
همسنگ جو، هموزن جو، اندازه ووزن یک جو، درحجم جو ( اسم ) مقدار یک جو همچند یک جو در وزن و کوچکی معادل یک گندم .
معنی کلمه جوسنگ در ویکی واژه
مقدار یک جو.
جملاتی از کاربرد کلمه جوسنگ
وآن خری کز عقل جوسنگی نداشت خود نبودش عقل و عاقل را گذاشت
جوسنگ ترازوبش کم از خردل خروار قپانش کم ز پنجه من
به پیش دانهٔ خالش در آن ترازوی زلف هزار خرمن دین را عیار یکجوسنگ
به قسطاسی بسنجم راز موبد که جوسنگش بود قسطای لوقا
خورشید در ترازو شد پنهان بی آنکه هیچ سنجد ازو جوسنگ
ز کرسیداریِ آن مشکِ جوسنگ ترازوگاه جو میزد گهی سنگ