جمود

معنی کلمه جمود در لغت نامه دهخدا

جمود. [ ج َ ] ( ع ص ) بی اشک. ( منتهی الارب ). جامد. ( اقرب الموارد ). گویند: عین جمود. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
جمود. [ ج ُ ] ( ع مص ) جامد شدن. یخ بستن. ( فرهنگ فارسی معین ). فسرده و بسته گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || بخل و امساک ورزیدن. || واجب شدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به جمد شود. || ( اِمص ) افسردگی. بستگی. || ناپذیرایی. خشکی ( اخلاقاً ). ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه جمود در فرهنگ معین

(جُ ) (مص ل . ) جامد شدن .

معنی کلمه جمود در فرهنگ عمید

۱. [مجاز] انعطاف ناپذیری، بی نرمشی.
۲. [مجاز] خشک شدن، خشکی.
۳. [مجاز] افسرده شدن، افسردگی.
۴. جامد بودن.

معنی کلمه جمود در فرهنگ فارسی

بسته شدن، یخ بستن آب، لخته شدن وخشک شدن خون
۱-( مصدر ) جامد شدن افسرده شدن یخ بستن آب .۲- ( اسم ) افسردگی بستگی . ۳- ناپذیرایی خشکی ( اخلاقا ).
بی اشک جامد گویند عین جمود

معنی کلمه جمود در ویکی واژه

جامد شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه جمود

همیشه تا که کرامند زاهدان عفاف همیشه تا که ملوکند ز ایران جمود
و همچنین در تحصیل علوم باید میانه روی را اختیار کنی، و وسط میان علوم باطنیه عقلیه و علوم ظاهریه شرعیه را بگیری، نه از آن کسان باشی که اقتصار می کنند بر ظواهر آیات و اخبار، و جمود می نمایند بر ترجمه احادیث و آثار، و از حقایق قرآن و سنت بی خبر، و از دقایق حکم کتاب و روایت قطع نظر کرده اند زبان ایشان به مجرد تقلید به مذمت علمای حقیقت دراز، و با یکدیگر در طعن و لعن ایشان هم آواز، و گاهی ایشان را ملحد و کافر می نامند، و زمانی آنها را زندیق و تارک شریعت می خوانند، بدون اینکه کلام ایشان را غور کنند و مطلب ایشان را بفهمند، و از طریقه ایشان آگاه شوند و از عقاید ایشان فحص نمایند و تفتیش کنند و نه از اشخاصی باشی که عمر خود را صرف علوم عقلیه نموده به فضول یونانیان خود را راضی می کنند، و عقول قاصره خود را در هر چیزی دلیل و رهبر می دانند، و هر چه عقل ناقص ایشان آن را نفهمند طرح یا تأویل می کنند، و آیات و اخبار را تا توانند از ظاهر خود صرف می کنند و احکام شریعت نبویه در نزد ایشان مهجور، و از تتبع آیات و اخبار دورند علمای شریعت را مذمت و بدگویی می کنند، و به ایشان نسبت بیفهمی و نادانی می دهند، ورثه انبیاء را جاهل و نادان می شمارند، و از برای خود که هنوز عقل را از وهم تمیز نداده اند، زیرکی و فطانت ثابت می کنند و از این غافل که عقل بی رهنمایی شرع قدم برنمی تواند داشت، و گامی در راه نمی تواند گذاشت و چون خواهی که جامع میان عقلیات و نقلیات باشی، باید در هر دو وسط و میانه روی را اختیار کنی.
جمودی مذاق من از زهد داشت که آتش به هر خشک و تر می گماشت
نه هست ماه و جلال ترا خسوف و محاق نه هست بحر نوال ترا قصور و جمود
ز نار خشمش کهسار جسته حالت ذوب ز آب تیغش دریا گرفته رنگ جمود
برف گوناگون جمود هر جماد در شتای بعد آن خورشید داد
شقیق بلخی گفت: علامت سعادت پنج چیز است: لین القلب، و کثرة البکاء و الزهد فی الدنیا، و قصر الامل، و کثرة الحیاء، دلی نرم در عبادت حق خمیده بدست آوردن، و از بیم عقوبت بسیار گریستن، و در دنیا زاهد بودن، و امل کوتاه کردن، و بر حیا و شرم زیستن. گفتا: و نشان شقاوت بر عکس این پنج چیز است: قساوة القلب، و جمود العین، و الرغبة فی الدّنیا، و طول الامل، و قلّة الحیاء.
دربارهٔ این فتوا سید رضا برقعی مدرس، استاد سطوح عالی حوزه علمیه، ضمن اینکه اظهار داشته مشابه چنین نظراتی در فقه بسیار است، این حکم در راستای اجرای وظیفه شرعی مکلف اعلام شده‌است و نباید از چنین احکامی تفسیر غلطی داشت؛ افزود: «به‌طور مثال ما حکمی به نام ذوالعطاش داریم یعنی کسی که بسیار عطشان است. این فرد می‌تواند با رعایت جوانب روزه داری آب به قدر رفع عطش بنوشد و روزه او صحیح هم خواهد بود.» وی گفت: «صدور چنین فتوایی شجاعت و تهور می‌خواهد… دین اسلام دین سخت و جمودی نیست. آیت‌الله زنجانی در صدور چنین حکمی پا را فراتر از حکم منصوص گذاشته و آن هم برای این است که مکلف بتواند وظیفه‌اش را انجام دهد.»
بود با معرفت هم با شهودی نه آن ذکری که باشد از جمودی
هوای دی مه اگر یابد از ذکات اثر بآبدان نرسد دست تخته بند جمود
و گفته‌اند که: قسوت دل از ترک ذکر خیزد، کسی که ذکر خدای نکند، و پیوسته بباطل گفتن و محال شنیدن مشغول بود دل وی سخت شود چنان که در خبر است: «لا تکثروا الکلام بغیر ذکر اللَّه، فان کثرة الکلام بغیر ذکر اللَّه قسو القلب»، و قال (ص): «اربعة من الشقاء: جمود العین، و قسوة القلب، و الاصرار علی الذنب، و الحرص علی الدّنیا».