جمنده

معنی کلمه جمنده در لغت نامه دهخدا

جمنده. [ ج ُ م َ دَ / دِ] ( نف ، اِ ) جنبنده. متحرک. || دابه. چهارپا. ( فرهنگ فارسی معین ). و به این معنی در ترجمه تفسیر طبری ج 1 ص 16 آمده. || شپش. ( فرهنگ فارسی معین ): یا در سروی جمنده. ( کشف الاسرار ج 1 ص 523 ).

معنی کلمه جمنده در فرهنگ معین

(جُ مُ دِ یا دَ ) ۱ - جنبنده ، متحرک . ۲ - دابه ، چهارپا. ۳ - شپش .

معنی کلمه جمنده در فرهنگ عمید

۱. =جنبنده
۲. حشره.

معنی کلمه جمنده در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- جنبنده متحرک .۲- دابه چهارپا( باین معنی در ترجم. تفسیر آمده ) .طبری ج ۱ ص ۳ ۱۶- شپش : ( ( یا در سر وی جمنده . ) ) ( میبدی کشف الاسرارج ۱ ص ۵۲۳ ) .

جملاتی از کاربرد کلمه جمنده

قوله تعالی: وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ تمام کنید حج و عمره خدای را فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ اگر شما را باز دارند به بیمی یا بیماریی فَمَا اسْتَیْسَرَ برین باز داشته است چیزی آسان مِنَ الْهَدْیِ از قربان وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ و موی سر خویش بمسترید حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ تا آن وقت که قربان رسد مَحِلَّهُ بجای کشتن آن فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً هر که از شما بیمار بود أَوْ بِهِ أَذیً مِنْ رَأْسِهِ یا در سر وی جمنده یا درد سر بود و خواهد که موی سترد، فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیامٍ خویشتن از حرج باز خرد بسه روز روزه أَوْ صَدَقَةٍ یا فرقی از طعام که بدرویشان دهد، أَوْ نُسُکٍ یا ریختن خون گوسپندی، فَإِذا أَمِنْتُمْ و چون ایمن شوید فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ هر که احرام گرفته بود عمره را إِلَی الْحَجِّ و خواهد که حج را بعمره در آرد فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ تا گوسپندی بکشد فَمَنْ لَمْ یَجِدْ هر که گوسپندی نیابد فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ تا سه روز روزه دارد فِی الْحَجِّ در آن روزها که حج میکند وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ و هفت روز پس آنک باز آئید. تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ آن ده باشد تمام، ذلِکَ این شرع لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرامِ نه مکّیان اهل حرم راست وَ اتَّقُوا اللَّهَ و از خشم خدای بپرهیزید وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ و بدانید که اللَّه در عقوبت سخت گیرست.
فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذیً مِنْ رَأْسِهِ الآیة این در شأن کعب بن عجرة الانصاری فرو آمد. دیگ می‌پخت و مصطفی ع بروی بگذشت وی را دید! جمنده از سروی می فرو ریخت گفت ای کعب جمنده سرت را می‌رنجاند؟ گفت آری گفت گوسپندی بکش و درویشان را بخوران، یا سه روز روزه‌دار، یا فرقی طعام بشش درویش ده، و موسی بستر، این فرق به نزدیک اهل حجاز سه صاع باشد هر درویشی را دو مدّ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ الآیة بدانک گزاردن حج و عمره را سه وجه است: یکی افراد و دیگر قران و سدیگر تمتع. بمذهب شافعی افراد فاضل‌تر، و بمذهب بو حنیفه قران فاضلتر، و بمذهب مالک تمتع فاضل‌تر، و این خلاف از آن افتاد که در حجة الوداع که رسول خدا بآخر عمره کرد، نیز مختلف شدند. مالک گفت تمتع بود، بو حنیفه گفت قران بود، شافعی گفت افراد بود. و حجت شافعی درین آنست که جابر بن زید گفت: سمعت رسول اللَّه فی حجة الوداع یقول: لبیّک بحجة مفردة.»
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ و نیست هیچ جمنده‌ای در زمین إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها مگر بر خدا است روزی آن وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها و میداند جای آرام آن و جای سپنجگانی آن. کُلٌّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۶) همه در لوح است در نسختی پیدا روشن.