جلید

معنی کلمه جلید در لغت نامه دهخدا

جلید. [ ج َ ] ( ع ص ) چابک از هر چیزی. ج. اجلاد وجُلَداء. ( منتهی الارب ). || سخت و قوی. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) پشک. ( منتهی الارب ). پشتک و ژاله. ( ناظم الاطباء ). شبنم. ( فرهنگ نظام ). || تگرگ. || یخ. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه جلید در فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - یخ . ۲ - شبنم .
(جَ ) [ ع . ] (ص . ) چالاک ، چابک .

معنی کلمه جلید در فرهنگ عمید

چابک، چالاک.
یخ.

معنی کلمه جلید در فرهنگ فارسی

سخت وقوی، نیرومند، بردبار، چابک وباهوش
( صفت ) ۱- چالاک جابک . ۲- چابک سوار. ۳- قوی نیرومند. جمع : جلاد جلدائ .

معنی کلمه جلید در ویکی واژه

چالاک، چابک.
یخ.
شبنم.

جملاتی از کاربرد کلمه جلید

کی شد ادراکش از بلندی نور از زجاجی و از جلیدی دور
هم اسیر اجلید ارچه امیر اجلید مرگ را زان چه کامیر الامرائید همه
لبس الشتاء من الجلید جلودا فالبس فقد بردالزمان برودا
بعد از اجرای عملیات روی اهداف فرانسوی، زبانه با فرماندهان و اعضای گردانهای مأمور به اجرای عملیات جلسه گذاشت تا اقداماتی که باید در مراحل بعدی انجام دهند را بررسی و برنامه‌ریزی کنند. از جمله عملیاتهای موفقی که زبانه فرماندهی کرد عملیات «لاماردو» در اول نوامبر۱۹۵۴ و درگیری «غار» در «وجلید» در ۱۱ نوامبر ۱۹۵۴ بود. در این درگیری احمد زبانه مورد اصابت دو گلوله قرار گرفت و اسیر و به بیمارستان و بعد از آن به زندان «وهران» منتقل گردید.
دیده ز تو تابش شیدی گرفت خاک زتو نور جلیدی گرفت
اندرین کوی گرد است که چون نور بصر خانه افروز جلیدیه امکان بوده ست
هر که فسردست کنون گرم شد جمره عشقت بگدازد جلید
اما بصر قوتی است ترتیب کرده در عصبهٔ مجوفه که در یابد آن صورتی را که منطبع شود در رطوبت جلیدی از اشباح و اجسام ملون بمیانجی جسمی شفاف که ایستاده بود ازو تا سطوح أجسام صقیله.
از مدامعِ سبلان منقطع شده و سیل از اطرافِ عیون بر طبقاتِ زجاجی افتاده و مسامِّ جلدِ زمین بمسامیرِ جلیدی درهم دوخته، آبِ جامد چون دستِ ممسکان از افاضتِ خیر بسته، هوایِ بارد از دمِ سفلگان فقّاع گشوده.