جلیت. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) مرد چابک و چست. ( منتهی الارب ). چالاک. ( ناظم الاطباء ). || شبنمی که در شب بر زمین افتد و منجمد گردد. جلید. ( ناظم الاطباء ). جلیة. [ ج َ لی ی َ ] ( ع ص ) خبر یقین. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || مؤنث جلی. ( از اقرب الموارد ). رجوع به جلی شود. جلیة. [ ج ُ ل َی ْ ی َ ] ( اِخ ) موضعی است نزدیک وادی القری. ( از معجم البلدان ).
معنی کلمه جلیت در فرهنگ معین
(جَ لّ یَ ) [ ع . ] نک جلیه .
معنی کلمه جلیت در فرهنگ عمید
حقیقت امر.
معنی کلمه جلیت در فرهنگ فارسی
مرد چابک و چست چالاک یا شبنمی که در شب بر زمین افتد و منجمد گردد و جلید
معنی کلمه جلیت در ویکی واژه
نک جلیه.
جملاتی از کاربرد کلمه جلیت
در شبستان فنا شمع تجلیت کجاست؟ تو هم ای بی سر و پا، موسی جان را طوری
یا حب حنا نیک تجلیت بوصل الروح فدا روحک بالروح تجود
با روی تو روی کفر و ایمان بنماند با نور تجلیت دل و جان بنماند
باروی تو روی کفر و ایمان بنماند با نور تجلیت دل و جان بنماند
دل من مست بقا کن ز تجلیت فنا کن چو دلم می نشکیبد چو کلیمی بکلامت
زتجلیت ملک مات و زجلوه آدمی مست زپری ربوده ای هوش بعشوه نهانی
هر دیده نیست قابل برق تجلیت تیغآزماست پیکر عریان آفتاب
من «نجم» و تو خورشیدی من فانی و تو باقی وز نور و تجلیت زیر و زبر اندازم
وقد کنتم و مامعکم من الا کوان ماکانا تجلیتم لکم فیکم فصرتم فیه اعیانا