جفت کردن

معنی کلمه جفت کردن در لغت نامه دهخدا

جفت کردن. [ ج ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تزویج. ( زوزنی ). ازدواج. نری را به ماده یی رسانیدن. به زناشویی درآوردن زنی و مردی را :
پس بدو بخشیدآن مه روی را
جفت کرد آن هر دو صحبت جوی را.مولوی. || جماع کردن. ( غیاث ). || متصل کردن چیزی را به چیزی. ( نظام ). تنگ کنار هم نهادن دو چیز را. به هم آوردن. || قرین کردن. دمساز کردن. همراه و توأم ساختن :
نگه کن که چون کرد بی هیچ حاجت
به جان سبک ،جفت ، جسم گران را.ناصرخسرو.با من از بهر تو خرگوشی دگر
جفت و همره کرده بودند آن نفر.مولوی. || برابر کردن. مقابل کردن :
بر امید آن که مرغ آید بگفت
چشم او را باصور میکرد جفت.مولوی. || دو کردن. دوگان ساختن یکانی را. فردی را زوج کردن. نظیر و عدیل چیزی را در کنار او نهادن تا جفت شود.
- جفت کردن نظر ؛ به غور تمام نظر کردن :
مجنون به طاق قبله نظر جفت چون کند
ابروی شوخ چشم قبایل برابر است.ظهوری ( از آنندراج ).- کفشهای کسی را جفت کردن ؛ هر دو کفش کسی را پیش پای او نهادن به علامت احترام.
- || مجازاً بیرون کردن کسی را از جایی.

معنی کلمه جفت کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- زوج قرار دادن . ۲- چیزی را با چیزی دیگر برابر کردن.۳- جفتگیری کردن بارور کردن چارپایان ماده را بوسیل. چارپایان نر لقاح .
تزویج ازدواج نری را با ماده یی رسانیدن : به زناشویی در آوردن زنی و مردی را . یا جماع کردن یا قرین کردن .

معنی کلمه جفت کردن در ویکی واژه

accoppiare

جملاتی از کاربرد کلمه جفت کردن

بجفت کردن و دزدیدن ورق از بانک مسلمست و بگیر دهمی ز نرد کعاب
هم‌اکنون، محققان دانشگاه چالمرز موفق به جفت کردن امواج صوتی با یک اتم مصنوعی شده‌اند و این موفقیت با همکاری فیزیک‌دانان نظری و تجربی حاصل شده‌است.
تنش را هم به پیش ویس بردند دو خاک نامور را جفت کردند
جفت کردن اسپ و اشتر را عرض جوهر کره بزاییدن غرض