جسامت

معنی کلمه جسامت در لغت نامه دهخدا

جسامت. [ ج َ م َ ] ( ع اِمص ) جسامة. بزرگی و کلانی و تناوری و کلفتی. ( ناظم الاطباء ).
جسامت. [ ج َ م َ ] ( ع مص ) تناور شدن. ( از اقرب الموارد ). تناور گردیدن و کلان شدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). جَسامَة. رجوع به این کلمه شود: امراءة مبتلة؛ زن جمیله و زن تمام خلقت میانه جسامت. ( از منتهی الارب ).
جسامة. [ ج َ م َ ] ( ع مص ) بزرگ جثه شدن. ( آنندراج ). تناور گردیدن و کلان شدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بزرگ و تناور شدن. ( از اقرب الموارد ). تناور شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). در فارسی جَسامَت به تاء کشیده نوشته میشود.
جسامة. [ ج ُ م َ ] ( ع ص ) تأنیث جُسام ، بمعنی بزرگ تناور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه جسامت در فرهنگ معین

(جَ مَ ) [ ع .جسامة ] (مص ل . ) تنومند شدن ، تناور گردیدن .

معنی کلمه جسامت در فرهنگ عمید

تنومندی، تناوری، کلفتی.

معنی کلمه جسامت در فرهنگ فارسی

تنومندشدن، تناورشدن، کلفتی، تنومندی، تناوری
( مصدر ) تنومند شدن تناور گردیدن . ۲-( اسم ) تنومندی تناوری .

معنی کلمه جسامت در ویکی واژه

جسامة
تنومند شدن، تناور گردیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه جسامت

ز اجسامت شماری گر بگویم وجودت را به آب روح شویم
دگر در این جهان هفت است دریا در اجسامت بمثل اوست برپا
در اجسامت شمار او بگویم دو عالم را نثار او بگویم
ای ز دوزخ سوخته اجسامتان سوی کوثر می‌کشد اکرامتان
وصالت آن زمان گردد میسّر که اجسامت شود اینجا میسّر
هست اجسامت پر از اخلاط و درد اندر این آلودگی خفتی و مرد