معنی کلمه جسامت در لغت نامه دهخدا
جسامت. [ ج َ م َ ] ( ع مص ) تناور شدن. ( از اقرب الموارد ). تناور گردیدن و کلان شدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). جَسامَة. رجوع به این کلمه شود: امراءة مبتلة؛ زن جمیله و زن تمام خلقت میانه جسامت. ( از منتهی الارب ).
جسامة. [ ج َ م َ ] ( ع مص ) بزرگ جثه شدن. ( آنندراج ). تناور گردیدن و کلان شدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بزرگ و تناور شدن. ( از اقرب الموارد ). تناور شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). در فارسی جَسامَت به تاء کشیده نوشته میشود.
جسامة. [ ج ُ م َ ] ( ع ص ) تأنیث جُسام ، بمعنی بزرگ تناور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).