جزور

معنی کلمه جزور در لغت نامه دهخدا

جزور. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) شتر کشتنی ومؤنث و مذکر در آن یکسان است یا خاص ناقه مجزوره است. و لفظ آن مؤنث است هرچند مقصود مذکر باشد. تقول : هذه الجزور. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شتر کشتنی. ( دهار ). خصوص شتر که مؤنث و مذکر در آن یکسان است و لفظ آن مؤنث است چنانکه گویند: «رعت الجزور». و صغانی گوید: جزور ناقه کشتنی است. ( از اقرب الموارد ). ناقه مجزوره که مؤنث و مذکر در آن یکسان است یا شتر یا یک رأس شتر، نر باشد یا ماده. ( از متن اللغة ). اشتر کشتنی. ( مهذب الاسماء ). ج ، جَزائِر، جُزُر، جُزُرات. ( منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || گوسپند کشتنی. جَزَرَة، یکی آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || ج ِ جَزرَة. ( از متن اللغة ) ( از منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || شتری که پنج سال گذاشته و به ششم درآمده است. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه جزور در فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (اِ. ) شتر.
(جَ ) [ ع . ] (اِ. ) شتر.

معنی کلمه جزور در فرهنگ فارسی

( اسم ) شتر .
پشم بریده یا گوسفند فریز کردنی مونث و مذکر در آن یکسان است .

معنی کلمه جزور در ویکی واژه

ش
ش

جملاتی از کاربرد کلمه جزور

وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ کانت العرب تئد البنات خشیة الاملاق و خوف الاسترقاق و مخافة العار و «الْمَوْؤُدَةُ» هی المدفونة حیّة، و سؤالها تهدید لوائدها کقوله تعالی فی قصّة عیسی (ع): «أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ» الآیة، ای ینتصف لها و یطلب دمها. قال ابن عباس: کانت المرأة فی الجاهلیّة اذا حملت و کان اوان ولادها حفرت حفرة فتمخّضت علی رأس الحفرة فان ولدت جاریة رمست بها فی الحفرة و ان ولدت غلاما حبسته. و روی انّ قیس بن عاصم المنقری سیّد اهل الوبر جاء الی رسول اللَّه (ص) فقال له فی خلال کلامه: انّی و أدت تسع بنات لی فقال رسول اللَّه (ص): اذبح عن کلّ واحدة منهنّ شاة. فقال: انّ لی ابلا. قال: فانحر عن کلّ واحدة جزورا.
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ این در شأن قومی عرب فرو آمده از ربیعه و مضر و غیر ایشان، که دختران را زنده در گور میکردند، و آن شیطان بر ایشان آراسته بود از بیم درویشی و عار و انفة جاهلیت که در سر ایشان بود، چنان که آنجا گفت: زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ. قیس بن عاصم المنقری سید اهل وبر آمد بر رسول خدا و مسلمان شد، آن گه در میان سخن میگفت: انی و أدت تسع بنات لی، فقال له رسول اللَّه (ص): «اذبح عن کل واحدة منهن شاة». فقال ان لی ابلا. قال: «فانحر عن کل واحدة جزورا».
وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ و میگوید: شما که مؤمنان‌اید بچشم ایشان اندک نمودیم چنان که بودید تا ایشان دلیر در آمدند و در جنگ می‌پیوستند، و کار خود عظیم نهادند، و قوی دانستند چنان که ابو جهل گفت: آن ساعت که در جنگ می‌پیوستند: انّما محمد و اصحابه اکلة جزور فاربطوهم بالحبال. و این آن بود که اخنس بن شریق از بنی زهره با سیصد مرد متفق شد که باز گردیم که ما بطلب کاروان آمده بودیم، و کاروان بسلامت بمکه رسید، و قتال کردن ما را با محمد هیچ روی نیست، که اگر کار وی بلند شود بکلمات و ما بوی بزرگ شویم و اگر نه هم دست ازو بداشتن اولیتر، که عرب خود کار وی کفایت کنند. ابو جهل، بلات و عزی و منات و هبل سوگند خورد که تا باین چاه بدر قتالی عظیم میان ما نرود باز نگردیم، ایشان خود چه باشند در دست ما، چون برزنیم؟ و حکیم بن حزام و عتبه همان سخن گفتند که اخنس گفت. اما دیگران فرمان نبردند، وصفها راست کردند، و در جنگ پیوستند، و رب العالمین مدد فریشتگان فرستاد، چنان که شرح آن رفت. پس عتبه و شیبه و ولید مغیره بیرون آمدند و مبارز خواستند، گفتند: یا محمد مبارز فرست تا حقّ از باطل جدا شود. سه مرد انصاری بیرون شدند و نسب خویش خواندند، ایشان گفتند شما کفؤ ما نباشید ما کفؤ خویش خواهیم.