جزمی

معنی کلمه جزمی در لغت نامه دهخدا

جزمی. [ ] ( اِخ ) از قرای بلوک قنقری فارس است. آبادیهای بلوک در کوهستان و میان دره ها متفرق اند و بهمین جهت مساحت آن حدود ده فرسخ در ده فرسخ است و زراعت خوب بعمل می آورد و پنج حمام وسه چهار مسجد دارد. ( از مرآت البلدان ج 4 ص 226 ).
جزمی. [ ] ( اِخ ) ( میر... ) از شعرای تبریز بوده است. رجوع به مجمع الخواص ص 86 شود.

معنی کلمه جزمی در فرهنگ فارسی

میر ... از شعرای تبریز بوده است

جملاتی از کاربرد کلمه جزمی

کتاب زمرد نبوت را نقد می‌کند و اسلام را رد می‌کند. او در میان استدلال‌های خود، عقاید جزمی را مخالف عقل می‌داند، معجزات را ساختگی می‌داند، پیامبران فقط جادوگر هستند و بهشتی که قرآن توصیف می‌کند، مطلوب نیست.
بجزمی خوردنش کاری بود نیز مگر او را نهان یاری بود نیز
جزمی‌ست کز و الف شود الف صفری‌ست کزوست ، پنج و پنجاه
خلاصه نظریه احتمال حد وسط بین شکاکیت و جزمیت است، و از لحاظ دوری و نزدیکی آن نسبت به یکی از این دو مذهب دارای درجات متفاوتی است.
اکنون که ز خوشدلی در ایّام نماند یک همدم پخته جزمی خام نماند
نزدیکِ عقل هیچ دگر نیست جانِ جان جزمی‌که ما به تجربه این جا رسیده‌ایم
نشان می‌دهد که مدل به جزمیانگین نمونه ای
مشهور فقهای شیعه بر این باورند که طالع بینی اگر زمینه ساز انکار قدرت خدا نشود و فساد انگیز نباشد، اشکال ندارد. در واقع اگر شخص با اعتقاد به خداوند و مؤثر حقیقی بودن او قائل به این‏گونه تأثیرات باشد و مشیت خداوند را در آن مؤثر بداند و به صورت جزمی و حتمی نسبت به آینده پیش‏بینی نکند، جایز میدانند.
لئون برونشویگ[واژه‌نامه ۲۱] به نحوی جزمی اصل بنیادی ایدئالیسم را در نظریهٔ شناخت مطرح می‌کند: