جذاذ

معنی کلمه جذاذ در لغت نامه دهخدا

جذاذ. [ ج َ / ج ُ / ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) پاره و ریزه هر چیز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پاره وریزه از هر چیز و بضم جیم افصح است. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || پاره و ریزه. مکسر و مقطع. || سنگریزه طلا. ( از اقرب الموارد ).
جذاذ. [ ج َ ] ( ع اِ ) افزونی چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). یقال : جذاذه و جذاذته علیه کذا؛ اَی زیادته. ( از اقرب الموارد ). جَذاذَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || پاره. ( دهار ).
جذاذ. [ ج ُ ] ( ع اِ ) سنگریزه های زر. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). جُذاذَة یکی آن. ( منتهی الارب ). || ( ص ) پاره پاره. ( ترجمان القرآن عادل ) : فجعلهم جذاذاً الا کبیراً لهم لعلهم الیه یرجعون. ( قرآن 21 / 58 ).

معنی کلمه جذاذ در فرهنگ معین

(جُ ) [ ع . ] (اِ. ) ریز، خرده پاش .

معنی کلمه جذاذ در ویکی واژه

ریز، خرده پاش.

جملاتی از کاربرد کلمه جذاذ

مفسران گفتند ایشان را عیدی بود که هر سال یک بار اهل شهر در مجمعی بیرون از شهر حاضر می‌شدند چون از آنجا باز گشتندی در بتخانه رفتندی و بتان را سجود کردندی، آن گه بخانه خویش باز گشتندی، آن روز که میرفتند آزر گفت ابراهیم را که اگر رغبت کنی درین عید ما مگر ترا دین ما و کار و بار ما خوش آید، ابراهیم با ایشان بیرون رفت در راه خویشتن را بیفکند و گفت من بیمارم و از درد پای می‌نالید، ایشان که سران و سروران بودند همه در گذشتند، بآخر که ضعیفان و کمینان بر گذشتند از پی ایشان برفت، و گفت: «تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ» بخدای که در بتخانه شما روم و بتان را بشکنم، ضعیفان و واپس ماندگان مردمان آن سخن از وی بشنیدند، و گفته‌اند که یک مرد بشنید و بر دیگران آشکار کرد پس چون ایشان بعید خویش رفتند، ابراهیم از آنجا باز گشت و در بتخانه رفت، بهویی عظیم بود، در آن بهو هفتاد و دو صنم بر افراشته بودند. بعضی زرین بعضی سیمین، بعضی از آهن، بعضی از شبه و ارزیز، و بعضی از چوب و سنگ، و برابر بهو صنمی عظیم افراشته بودند مهینه ایشان، صنمی زرین بجواهر مرصع کرده، و در دو چشم وی دو یاقوت روشن نشانده، و در پیش آن بتان طعامهای الوان نهاده، یعنی تا آن بتان در آن طعامها برکت افزایند و مشرکان چون از عید گاه باز آیند بخورند، ابراهیم چون آن دید بر طریق استهزاء بتان را گفت: أَ لا تَأْکُلُونَ. نمی‌خورید ازین طعامها که پیش شما نهاده‌اند؟ بتان جواب نمیدادند از آن که جماد بودند. ابراهیم گفت هم بر طریق استهزاء: ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ. چه بوده است شما را که سخن نمی‌گوئید و مرا جواب نمی‌دهید؟ آن گه تبر درنهاد و همه را خرد کرد، چنان که ربّ العزّه گفت: «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً» ایشان را ریزه ریزه کرد، جذاذ بکسر جیم قراءت کسایی است یعنی کسرا و قطعا، جمع جذیذ، و هو الهشیم مثل خفیف و خفاف، و ثقیل و ثقال و طویل و طوال. باقی قرّاء جذاذا بضم جیم خوانند، مثل الحطام و الرّقات و معناه المجذوذ، ای المقطوع. «إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ» ای للکفّار، و قیل للاصنام، فانّه لم یکسره. همه را بشکست و بر آن نکال کرد، مگر آن بت مهینه ایشان که در جثه و صورت مهینه بود، از روی تعظیم و عبادت ایشان که آن مهینه را نشکست و تبر بر دست وی بست، و بقول بعضی از گردن وی در آویخت، «لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ» یعنی لعلّهم اذا راوا ما باصنامهم من العجز و الهو ان یرجعون الی ابراهیم بالاقرار له و بالتوبة. و قیل یرجعون الی اللَّه بالایمان و الاقرار بوحدانیته.