معنی کلمه جبریه در لغت نامه دهخدا
جبریه. [ ج َ ب َ ری ی َ / ی ِ ]( ص نسبی ، اِ ) فرقه ای است قائل بجبر، خلاف قدریه. ( ازمنتهی الارب ) ( آنندراج ). و جبریه بسکون باء موحد غلطاست و یا اینکه بسکون باء برای معنی فوق صحیح و بتحریک باء بمعنی ازدواج است. ( از منتهی الارب ). جماعتی است که میگویند بنده را در کار اختیار نیست و بسکون با خطا است. ( غیاث اللغات ). و در کشاف اصطلاحات الفنون چنین آمده است : بفتح جیم و باء موحده خلاف قدریه است. علی ما فی الصراح. و در منتخب اللغات گفته که فتح باء غلط مشهور است یا خواسته اند بمناسبت قدر این کلمه را هم مفتوح الفا و العین تلفظ کنند و جبریه گروهی از بزرگترین فرق اسلامیه اند مانند جهمیه. و آنان یاران جهم بن صفوان ترمذی میباشند. میگویند بنده را توانایی نیست اصلا نه مؤثرة و نه کاسبة بلکه بنده در حکم جماد است و خدای تعالی عالم بچیزی نیست و علم او حادث باشد و در محل قرار نیافته. و خداوند بصفاتی که دیگران را توصیف میکنند متصف نشود مانند علم و حیات زیرااگر توصیف کنند بتشبیه قایل گردیده اند و پس از دخول بندگان در بهشت و دوزخ هم بهشت و دوزخ و هم ساکنان آن فانی خواهند گردید تا حدی که کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام ( قرآن 26/55 و 27 ) درباره حق عز اسمه صادق آید. و با معتزله در نفی رؤیت و خلق کلام و ایجاب معرفت بعقل قبل از ورود بمرحله شرع اتفاق دارند. و اینان جبریه خالصه باشند. و امااهل سنت و جماعت و همچنین فرق نجاریه و ضراریه. جبریه متوسطه یعنی غیرخالصه هستند بلکه بین جبر و تفویض اند زیرا آنان برای بندگان اثبات کسب کنند بدون آنکه تأثیری در بندگان داشته باشد کذا فی شرح المواقف.
جبریه. [ج َ ری ی َ / ی ِ ] ( ص نسبی ، اِ ) آنانکه آدمی را فاعل مختار ندانند. طائفه ای از حکماء که گویند بنده را اختیاری نیست. میرسیدشریف چنین گوید: این کلمه مأخوذ از جبر بمعنی اسناد فعل بندگان بخدا است و اینان دو گروهند: یکی جبر متوسط که برای بندگان در افعال به «کسب » قائلند مانند اشعریان. دیگر جبریه محض است که هیچ اثری برای عبد در افعال ثابت نمیدارند مانند جهمیه. ( از تعریفات ). و رجوع به غزالی نامه صص 59 - 65 و خاندان نوبختی و بکلمه «جبر» در همین لغت نامه شود.